سلام دوستای گلم

این پست گزارش های تیکه تیکه ی خودم هستش به همراه یه تیکه آموزش در مورد خانواده همسر!

  1. اول یه خبر خوب بدم که ترجمه کتابم تموم شده و در حال ویرایشش هستم. قربون دختر گلم برم که روزها اینقدر خاانومه و میگذاره من به کارهام برسم. شب ها رو فاکتور می گیریم :دی دعا کنین بتونم زودتر برسونمش واسه داوری و چاپ. 
  2. مقاله ام هم متن انگلیسی اش نوشته شده بدون ایراد و همچنااااااااااااان در فاز تکمیل تست هستش و یه گیری داره که نمیدونم بعدش مسیر چقدر عوض میشه. دعا کنین زود حل بشه و بفرستم واسه داوری ژورنال. دیگه چیزی تا اتمام مرخصی ام نمونده. شهریور هم بایست درخواست ترفیع سالیانه بدم و دریغ از یک امتیاز در سال گذشته! و فقط یکسال میتونم درخواست ترفیع ندم. که میترسم بعدا که بخوام فول برم سرکار با وجود دخترم خیلی خیلی نشد بشه امتیاز جمع کردن و سال بعدش هم نشه! 
  3. روم به دیوار تازه توی این سن میخوام گواهینامه رانندگی بگیرم! کلاسها رو شش سال پیش رفته بودم منتها انگیزه ای واسه گواهینامه گرفتن نداشتم. ضمن اینکه مسخره کردن استعدادم توسط داداش ها که از دبستان و ... رانندگی بلد بودن اعتماد به نفسم رو خیلی گرفته بود و دیگه بعد یکبار رد شدن در آزمون شهر دیگه نرفتم. حالا چون شاید مجبور باشم حسنای 5 ماهه رو با خودم ببرم دانشگاه بزارم مهد دانشگاه و بین کلاسها و بین ظهر و ... برم بهش سر بزنم دیگه واجب شده. دوشنبه هفته جاری امتحان آیین نامه دارم. که یه دور سرسری فعلا خوندم و خط کشیدم زیرنکات برای مرور شب امتحانی :دی دعا کنین زودتر گواهینامه بگیرم. نیازی نیست کلاس برم قانوناً ولی من کلا هیچی از دوره قبل یادم نیست! تسلط روی پدالها هم خوب نیست و بایست تمرین کنم. متاسفانه به خاطر تصادفی که در دوران حاملگی کردم سرعت مثل فوبیا شده واسم. یعنی ماشین دیگه ای با سرعت حالا از جلو یا بقل باشه من حسابی مضطرب میشم. راه کاری سراغ دارین؟ 
  4. چله ی قبل که از حدود یک خرداد شروع شده بود تموم شد. متاسفانه وسط هاش ول کردم. شاید چون مکانیزم پاداش و جریمه هم به صورت هفتگی اجرا نشد. این سری بایست چله رو به دو مرحله بیست روزه تقسیم کنم. 
  5. حسنای عزیزم هر روز داره شیرین تر میشه انقدر که قلبم طاقت نمیاره خیلی ببینمش. انقدر دندونهام رو فشار دادم که بهش میگم مامان تقصیر تواه اگه مامانت مجبور بشه بره دندون مصنوعی بزاره وقتی همه دندونهاش ریخت توی دهنش! خندیدن هاش خستگی آدم رو واقعا از تنش بیرون میکنه. 
  6. وزنم دوباره برگشت به حال سابق و بلکه چاق تر. شکم مبارک هم به وسعت خودش داره ادامه میده به جای کوچیک شدن! منم واسه حاملگی لباس خاصی نخریدم. یه پانچ بافتنی داشتم یکی دیگه هم مخمل گرفتم و چون بیشتر حاملگی ام پاییز و زمستون بود با همونا سر کردم. الان هیچ مانتوی سایزی ندارم! ضمن اینکه با وجود بچه امکان گشتن زیاد هم وجود نداره. همون زمان خوش تیپی ام هم به سختی میتونستم خرید کنم. هم قدبلند هستم و اکثر آستین ها واسم کوتاهه و هم سخت پسند. این مدت از مرخصی ام استفاده کردم و اساسی پارچه خریدم و دادم خیاط بدوزه. قبلا وقت مراجعه به خیاطی رو نداشتم. 
  7. مادرم بیشتر از یک ماهه که دست چپش حسابی درد گرفته و دیگه هییییچ کاری نمی تونه بکنه. حدود دو هفته رو من مرتبا رفتم خونه شون کمک. این مدت هیییچ کار دیگه ای نتونستم بکنم و صرفا به کارهای خونه خودمون و خونه مادرم به زور می رسیدم. بعدش به پدرم گفتم اینطوری نمیشه بایست یه فکر اساسی کرد. بگذارین من غذا چند تا درست کنم فریز کنیم. که پدرم موافقت نکرد و گفت خودش غذا درست میکنه و لازم نیست من مرتب برم خونه شون. گفتم یه خانومه هر از گاهی بیاد واسه تمیزکاری که اونم مادرم خوشش نمیاد از این سیستم. صدای حبیب هم در اومده بود از اینکه هر شب مجبور بود بیاد خونه مادرم دنبالم و اونها هم برای افطار به زور! نگهش میداشتن و این جور محبت زوری رو دوست نداشت و از کارهاش هم میموند! 
  8. به حبیب گفتم اساسی واسه خونه خریدهای فریزی رو کرد (باقالی، نخودسبز، بادمجون، ذرت، هویج، قارچ، لوبیا سبز، بامیه، سبزی آش و خورشتی و ماهی و جعفری جدا و ... ) سه روز کامل زمان برد تا اینها رو بسته بندی کردم و گذاشتم فریزر!!! اما حداقل برای دو ماه رااااحت شدم. اول میخواستم به یه خانمه بگم بیاد کمکم ولی مادرشوهرم گفت حالا که میخواین خونه دار بشین از این خرجها نکنین بهتره. بیار من کمکت میکنم. بنده خدا یک روز کامل واسم وقت گذاشت. شب هم پیش خودشون شام خوردیم. و جنازه بودیم. فرداش منم تا ظهر یه مقدار از کارها رو کردم و از بعداز ظهر برای اولین بار کوفته تبریزی در مقیاس زیاد درست کردم و خانواده خودم و همسرم رو دعوت کردم پارک. دو تا از برادرهام نیومدن و با دوست برادر شوهرم که همیشه پلاسه خونه مادرشوهر!! میشدیم یازده نفر. این اولین مهمونی ما با وجود بچه بود. حسنا یه ساعتی خوب بود بعد شروع کرد به جیغ زدن! ما هم مثلا میزبان بودیم برش داشتیم بردیم ماشین گردی تا آروم شد. باز یه ساعت خوب بود وسطش نیم ساعت شیر خورد که بازم من جمع رو رها کردم رفتم توی ماشین و بعدش باز شروع کرد! که چون جمع خودمونی بود بد نشد که میزبان مهمونها رو اینقدر ول کنه بره سراغ بچه! 
  9. یه کانال تلگرام هست به اسم زندگی دینی ویژه خانم ها. مطالب خیلی خوبی داره. قدیما خوندم منتها الان به ذهنم رسید برای خودم نکته برداری کنم. من جمله در رابطه با ارتباط با خانواده همسر چند نکته اش رو که واسم کاربرد داشت خلاصه وار میگذارم:

این هم لینک کانال:

❣ https://telegram.me/joinchat/BKYKJDwf_GZH0n5NOjBwKw


🔶 در جمع خانواده_همسر شیک بپوشید 🔶

🔹سعی کنید وقتی  میرین خونه ی مادر شوهرتون یا کلا خونه فامیل های شوهرتون بهترین لباس هاتون رو بپوشین
حتی اگه باهاشون خودمونی هستین ،یه جوری برین انگار دارین میرین مهمونی جایی که خیلی تعارف دارین
اینجوری مثل مهمون ها باهاتون برخورد میکنن و حسابی هواتون رو دارن احترام خودتون میره بالا


✅ ارتباط با خانواده همسر در نبود شوهر
🎉 زمانی که همسرتان در خانه نیست، به صورت تلفنی و یا حضوری با خانواده همسرتان ارتباط برقرار کنید و جویای حال آن ها شوید.این باعث می شود که خانواده همسر بپذیرند که برادر و یا پسر آن ها دراین ارتباط واسطه نبوده و خود عروسشان تمایل دارد که با آن ها ارتباط برقرار کند.
🔅 آن کلمه ی اضافی جادویی را فراموش نکنید :جان،گلم،..
مادر گلم، بیتا جان...


⛔️ هشدار ⛔

🔴 زیاد از خوشی هاتون نگید

✅ ترجیحا دائما پیش خانواده همسرتون مثلا خواهر شوهر یا مادر شوهرتون، از کادویی که همسرتون براتون گرفته، از گردشی که رفتین و خیلی خیلی خوش گذشته و ... تعریف نکنین.
خب اینطوری ممکنه با خودشون بگن ما که خانوادشیم رو تا حالا اینجوری نبرده بگردونه یا خدایی نکرده ممکنه حسادت پیش بیاد. به اندازه تعریف کنین. دروغ نگین ولی همه ی راستش رو هم نگین. 


✅ خودتان را عزیز کنید

🎉 میخواهید عزیز شوید باید همواره از هوش خود استفاده کنید، گاهی وقت خرید کردن هدیه کوچکی برای مادر یا خواهر شوهرتان بخرید و به او مثلا بگویید : به محض دیدن رنگ این روسری یاد شما افتادم و تصور کردم درصورتی که شما این روسری را سر بکنید چقدر زیبا میشوی.

❌ درد مشترک اکثر عروس ها:

🔅 مادرشوهرم کنایه میزند.
✅ واقعیت این است که نگاه خیلی از عروس ها نسبت به مادرشوهرشان بدبینانه است. اگر همان سخن ها را مادرشان بگوید چه بسا با لبخند و تأیید از آن بگذرند و هیچ به دل نگیرند. چون نگاهشان نسبت به مادرشان خوش بینانه است.
پس نخست باید سعی کنیم مادرشوهر را مانند مادر خودمان بدانیم و نگاهمان نسبت به او خوش بینانه باشد نه بدینانه. براین اساس با او به نیکی برخورد کنید و اگر احیانا" برخورد ناپسندی داشت، دوستانه و به شوخی بگیرید و اگر هم جدی بود ، خیرخواهانه تلقی کنید و از باب نصیحت بپذیرید و صبر پیشه نمایید و در صدد جبران آن برآیید و به زندگی موفق خود و شوهرتان فکرکنید و از افکاری که آرامش زندگی شما را برهم می زند بپرهیزید.
اگر می خواهید رابطه تان بحرانی نشود، به نکات زیر توجه کنید:
1⃣خودتان را با شرایط وفق دهید: لزوما" تمام روابط شما یکی از بهترین رابطه ها نخواهد بود. بهتراست خودتان را با شرایط وفق دهید. ☝️هرگز نگذارید همسرتان احساس کند که باید بین شما و خانواده اش یکی را انتخاب کند.

2⃣ رازهای خانه را برملا نکنید: با همسرتان توافق کنید که چه مواردی را نباید به خانواده همسرتان بگویید. برملا شدن این رازها ممکن است استقلالتان را ازبین ببرد و راه را برای دخالت خانواده ها باز کند.

3⃣ هرگز نباید مسائل مالی تان را با خانواده همسر در میان بگذارید:⛔️دلیلی ندارد که خانواده ها ازفرزندانشان بخاطر نحوه خرج کردن یا پس اندازکردن پولشان یا حتی درآمدماهیانه شان عیبجویی کنند.اگر نیازبه پول داشتید بهتراست از افراد دیگری پول قرض کنید. نگذارید مسائل خصوصی شما درخانواده هایتان نفوذ کند.اگر جنبه این را دارند که با آنها مشورت کنید،خوب است اما اگر نظر را با دستور اشتباه میگیرند اصلا" نظرخواهی نگنید.
4⃣دخالت نکنید: 
اگرازشما نظر پرسیدند بگوید هرطور خودتان صلاح میدانید.رابطه مخصوصی را با مادرشوهرتان داشته باشید و نشان دهید که چقدر نظراتش برایتان قابل احترام است.
5⃣ نگرانی های خانواده همسر را به مهربانی پاسخ دهید:طرز برخورد با مادرشوهر نگران،تشکر کردن است. اجازه دهید هرآنچه که می خواهد انجام دهد،و به یاد داشته باشید که این شما هستید که هرشب همسرتان را درخانه می بینید.او همسرو فرزند شما را دوست دارد و می خواهد بهترین کارها را برایش انجام دهید


⛔️هشدار ⛔

💞جلوی جاری از خواهر شوهر بد گفتن و جلوی خواهر شوهر از جاری بد  گفتن به هیچکس جز خودتون .آسیب نمیزنه!!!

💞روابط رو مدیریت کنین و صمیمیت رو با راحت پشت بقیه حرف زدن قاطی نکنید!
💞درعین حال خوب و مهربون و با محبت و محترمانه رفتار کنین و کاری هم به 💞کار بقیه نداشته باشین و از خاله زنک بازی دوری کنین تا خودتون هم در امان باشید!