بسم الله الرحمن الرحیم


بعدها میفهمی که آدم ها چه در برابر رنج ها و مصیبت ها، 

و چه همراه کامروایی ها و دل خوشی ها

به پوچی می رسند و از خود می پرسند که : این زندگی با این همه رنج و یا این زندگی محدود و کودکانه که همه چیز آن فراهم و آماده است، چه معنایی دارد؟ صفحه 79


بعدها می فهمی که این پوچی درد محرومان و بینوایان و یا گرفتاری کامرانان و کامروایان نیست: که این ها درد آدمی است که فرصت محاکمه خود را یافته و زندگی را زیر سئوال برده است. صفحه 79


بعدها که بزرگ‏تر شدی و گرفتاری‏ها و درگیری‏ها را دیدی و شناختی، می‏فهمی که در دنیای رنج آلوده و به غم پیچیده، نمی‏توان به یک امید متزلزل دل بست و نمی‏توان بر نعمت متزلزل تکیه کرد و نمی‏توان بر روی موج خانه ساخت و بر ثروت و قدرت خود و پدر و برادر و همسر دل خوش بود که این‏ها، تکیه‏ گاه‏های محکم و پناهگاه ‏های امنی نیستند .صفحه 80


دخترم! بعدها که تجربه‏ های گسترده‏ تر و برخوردهای بیشتر پیدا کردی، می‏بینی که تمامی زندگی‏ها و تمامی آدم‏ها، از زن و مرد و محروم و بهره‏مند، با رنج‏هایی همراه هستند . داشتن و نداشتن، هر دو رنج است . داشتن، غصه جدایی را دارد و نداشتن، تلخی محرومیت و زخم تحقیر را . سرشاری و کامروایی هم، رنج پوچی را دارد و درد بی‏دردی را و هراس جدایی را و بانگ رحیل را! که دل آدم از دنیا بزرگ‏تر است . دل ما، از تمامی هستی، بزرگتر است! صفحه 85


دل آدمی بزرگتر از این زندگی است و این راز تنهایی اوست. او چیزی بیشتر از تنوع و عصیان را می خواهد. او محتاج تحرک است و حرکت، با محدودیت سازگار نیست، که محدودیت ها عامل محرومیت و تنهایی ماست. صفحه 89


ّبسیاری از مردم خدا را یک طرفه می پرستند، همین که خوبی ها به آنها برسید با اطمینان به خدا روی می آورند و همین که گرفتاری ها و فتنه ها دامن گیرشان شود روی برمی گردانند و دنیا و آخرت را از دست می دهند. دنیا را با رنجی که می برند و آخرت را با چشم پوشی و کفرانی که می آورند. صفحه 92.


این ها اگر تلخی تجاوز و تحقیر ستمی را احساس کردند و تازیانه ای بر صورت و اهانتی بر شخصیت شان رفت و خدا در برابر ظلم نایستاد و او را به خاک سیاه ننشاند، و به زودی نابودش نکرد، ناله بر می دارند، که مگر نیستی و مگر نمی بینی؟ گویا خدا، باید باج کوتاهی و ذلت و بی کاری این ها را بدهد! گویا این ها خداوندگارانند و باید تمامی هستی سر بر طاعت شان بجنباند و از حکمت و شعور و یا هوس و حرف های آن ها پیروی کند! صفحه 107


هیچ گاه خدا، باج بی کاری و تنبلی ما را نمی دهد! او می خواهد که زمینه حرکت و تحول ما را فراهم کند و امکان انتخاب ما را آماده سازد . پس دنیایی همراه رنج و حادثه هایی بی امان و درگیری هایی مستمر و مداوم می آورد، تا ما با برخوردها به «تمامیت » خویش برسیم . مشکلات، تمامیت ندارد . این ما هستیم که باید تمامیت خود را بدست بیاوریم و پایداری کنیم . و گر نه هم چون قوم موسی، گرفتار تنبیه و سرگردانی می شویم و چهل سال، با این که می رویم، به جایی نمی رسیم . و این پاداش سستی ها و کوتاهی های ماست . صفحه 108

تسبیح یعنی در دل و زبان و در پرونده خدا  گلایه ای و شکایتی را نیاورده باشی و از او آشفته نباشی. صفحه 110

گر مذهب راامر و نهی، «بکن ونکن » های خشک و زندگی سوز بدانی، که نشاط و روح تو را به زندان می افکند; ناچار در برابر آن می ایستی و از زیر بارش، شانه خالی می کنی .  اما اگر جهان قانونمد و رابطه های پیچیده را باور کردی، آن وقت دقت و حذر، در تو زنده می شود و تو در این کویر مبهم و جنگل تاریک، به دنبال آشنایی و بلد و آگاهی می گردی، که به تو بگوید: از کجا بیا، از کجا نرو . و «بکن ونکن » را انتظار می کشی، صفحه 114


با این سرمایه است، که می توانی در برابر ضعف ها و کسری های دیگران، بخشنده; و در برابر بدی های آن ها، مهربان و سازنده; و در برابر دشمنی های آن ها، دلسوز و ناصح باشی; که تو سرشاری . و این غنا و سرشاری، از بخشیدن کم نمی آورد; و البته حکیمانه و حساب شده حرکت می کند . ولی حساب، حساب «تربیت » است، نه داد و ستد . و حکمت، حکمت «سازندگی » است، نه منفعت طلبی . صفحه 127


☘در معاشرت ها باید از برخوردهای بی حاصل و یا زیان بار کم کنی و به سازندگی و بازدهی بپردازی.  ☘در معاشرت ها سعی کن که یا بهره بگیری و بیاموزی، یا بهره برسانی و تربیت کنی، خالی و بی بار حرکت ننمایی.  ☘باید سنگ راه دیگران نباشی و گرد وخاک بلند نکنی. سعی کن تا به گونه ای حرکت کنی که خلق خدا را گرفتار حالت ها و رفتارت نسازی و آنها را اسیر ننمایی که اگر کسی آلوده شد، این آلودگی دامان تو را میگیرد و تو را رها نمی سازد.  ☘حجاب تنها مخصوص زن نیست که مردها هم باید حساب شده حرکت کنند و گرد و خاک بالا نیاورند و دل ها را به خود گره نزنند. که هرکس در سر راه دل ها بنشیند، او راهزن است و طاغوت.  ☘حجاب یعنی همان دقت در برخورد که آلوده نشوی و آلوده نسازی، که اسیر نشوی و اسیر ننمایی. صفحه 132 و 133


حکومت ابوبکر و عمر، حکومتی است که از تمامی حکومت های امروز دنیا، عادل تر و انسانی تر است. این ها کسانی بودند که عدالت را بر خودشان هم جاری کردند  و به کاخ ها و برخورداری ها روی نیاوردند.  ولی فاطمه س به حکومتی دل بسته،  که نه تنها پرستار، که آموزگار باشد؛  و آن هم نه آموزگار علم و سواد و دانش و صنعت؛ که آموزگار تمامی دنیاها و تمامی عوالمی که انسان بزرگ در پیش دارد  و با این نگاه فاطمه س بر ابوبکر و عمر می شورد و آنها را کنار می گذارد و در کنار علی ع جان می دهد و آن گونه وصیت می کند تا امروز علامت راه و آموزگار چنین جهاد و مبارزه ای باشد.  فاطمه س الگوی کسانی است که بیش تر از خودشان هستند و بیش از رفاه و عدالت و تکامل را می خواهند؛  که انسان با رسیدن به تکامل و شکوفایی استعدادهایش، جهتی عالی تر می خواهد تا رشد داشته باشد؛ و گرنه خسر و خسارت، او را می رباید. صفحه 134


پ.ن. اوه چقدر من دارم می نویسم :دی یه دلیلش اینه که استرس دارم و میخوام فکر نکنم!