بسم الله الرحمن الرحیم


به نظرم خیلی بامزه است که خانه ای را اجاره کرده ایم که اصلا ندیدیم :دی

نه من و نه حبیب


پدرم بنده خدا رفتند منزل را دیدند و چون ساکن قبلی وسایلش خیلی ریخت و پاش بوده وسط خونه روشون نشده برن اتاقها رو ببینن :دی


و من امروز عصر موقع تحویل گرفتن خونه میفهمم کمد داریم یا نه و ... سایر اطلاعات که برای اسباب کشی لازم دارم :دی


بنا به دلایلی قرار شد که همه وسایل رو نبریم و از مبل و میز صبحانه و کمد و میزآرایش خودمون و ... کمد و تخت و بقیه لوازم کم مصرف دخترمون و .. خیلی چیزها صرف نظر کنیم و بزاریم همین خونه م.شوهر بمونن. 


فکر کنم مدل زندگی جالبی بشه :) 

تابلوئه حبیب هنوز معتقده به زودی خانه دار خواهیم شد؟ 

اعتقادی به باورش ندارم و خوش بینی زیاده از حده به نظرم ولی تو ذوقش نمی زنم!! منم به این وسایل تعلقی ندارم که بخوام حتماً ببرم شون. ضمناً اسباب کشی خودش به اندازه کافی سخته. هر چه کم بار تر بهتر.  بزار حبیب هم وسایل رو بزاره به این امید که دوباره اسباب کشی خواهیم داشت! 


فقط امیدوارم کمد و .. داشته باشه خونه که کمد دیگه نبریم. ضمن اینکه فقط یه کمد دخترم داره که من دارم استفاده میکنم (روم به دیوار!) و اگر بشه اون رو نبریم!!  و بقیه وسایل و لباس ها و ... توی کمد دیواری بوده و اگر خونه ی جدید کمد نداشته باشه بد میشه. 


پ.ن: خیلی یه جوریه که من مناسبتی نمی نویسم. میدونم. 

مثلاً خیلی دلم میخواد پست سیاسی مناسب این ایام بگذارم... ولی خوب! وقت و ... اجازه نمیده. منم خیلی ایده آلیستم. توی چنین پستهایی انقدر وقت میگذارم که.... 

یا حتی مناسبتهای مذهبی. خیلی دلم میخواد پست بگذارم ولی همیشه چیزی که میخوام بنویسم از انتظارم در مورد پستی در شان این مناسبت کمتره و میره به این سمت که وقت حسابی ازم بگیره که توی این ایام کار و بچه داری و ... چیزی که گیر نمیاد وقته. 

اینه که فعلاً شده این وبلاگ دل نوشته...

به امید روزی که بشه فکر نوشته و حاصل اندیشه و یه چیز مفید.