بسم ا... الرحمن الرحیم


از ساعت هفت صبح میخوام جیغ بزنم! 


نمیشه!


جاش نیست!


ولی یه هیجان بزرگ دارم که باید خالی اش کنم. 


مقاله ی چهارمم پذیرفته شد.


اصلاً باورم نمیشه. از لحاظ کیفیت در رده چهارم بود و از لحاظ زمان ارسال هم همین طور.


ISI نیست البته اما جای نسبتاً خوبی هم هست. ISC ولی جزء ISC های انگلیسی دارای ضریب تاثیر.


وای باید جیغ بزنم.


باید گریه کنم


باید کاری کنم تا آروم بشم.


خیلی سریع جوابش اومده اونم مقاله ای که بهش امید نداشتم.



وای خداااااااااااااااا


ممنونم

خیلی خیلی 

عااااااااااااااااااااااشقتم. 



وای خدای من. خدای مهربون من. 


یعنی میشه جواب مقالات ISI رنک بالام هم بیاد؟ خصوصا اون Q1 ئه که IF اش خیلی بالا بود. واااااااااااااااااااااااای :) دارم از ذوق تلف میشم. 

حبیب هم گوشی اش رو بر نمیداره که ذوقم رو باهاش شریک بشم! بقیه ملت دور و بری ها هم خوابن حالا!

برای این اینقدر خوشحالم برای اون مقاله های ISI چه کار میکنم اون وقت؟! خدا رحم کنه آبروی خودم رو نبرم :دی


پ.ن1:

البته بایست هزینه چاپش رو واریز کنم تا آخر هفته ولی تا به حال تبادل ارزی نداشتم. نمی تونم صبر کنم تا همکاران سلانه سلانه بیدار بشن و ببینم کدوم شون میتونن برام پول واریز کنن. اول باید این هیجانم رو کنترل کنم.


پ.ن2: خنده دار ماجرا اینه که فقط به اندازه پول عینک ته حسابم مونده بود! (من و اینهمه بی پولی محاله :دی). شنبه بالاخره بعد از کارم رفتم دکتر و دو ساعت معطل شدیم و دیر شد. قرار بود یکشنبه عصر بریم عینکه رو دیگه سفارش بدیم که سردرد داشتم نرفتم. 

الان اومده که هزینه چاپ مقاله میشه 40 دلار و دیگه عینک بی عینک تا سر برج بعدی :دی

فکر کنم قضیه این عینک شکسته ی رنگ پریده و کهنه من شده عین کفش های میرزانوروز که به هر بهانه با من می مونه.