بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از شانس های زندگی ام این بوده که چند نفر دریا دل را در زندگی ام دیده ام.
لذت همنشینی با یه نفر که مثل دریاست انقدر زیاده که وای اگه آدم خودش دریا باشه
آدمی که وقتی بهش سنگ پرتاب میکنن متلاطم نمیشه.
دریا بودنم آرزوست...
در ادامه چند سرچ جالب را برای خودم نگه داشته ام..
ادامه مطلب...
****یک- بسمک یا رحمان
****دو- صبای عزیز در وبلاگش مطلبی نوشت که میخ کوبم کرد. انگار حرف خودم بود که بلد نبودم چطور بزنم.
http://gharetanhaei.persianblog.ir/post/472
"منظورم اینایی هستن که تازه راکت بدست شده اند و چند ساعتی مربی داشته اند و تازه از استایل والیبال اومده اند تو تنیس روی میز ! ( با راکت اسبک میزنند !!( خیلی عجیبه که اینها چون بد بازی میکنند ، نمیتونی ببریشون و اصلا هم مهم نیست مهارتت ! طرف عملا یه بازی دیگه میکنه و توهم زده که پینگ پونگ داره بازی میکنه…من و تو هم عملا تو این توهم وقتمون حرم میشه واتفاق بدتر اینه که وقتی با یه آدم حسابی میشینی پای بازی میبینی مهارتت خیلی کم شده و طول میکشه تا برسی به سطح بازی اصلی خودت !
باید که شیوهی سخنم را عوض کنم
شد، شد، اگر نشد، دهنم را عوض کنم
گاهی برای خواندن یک شعر لازم است
روزی سه بار انجمنم را عوض کنم
(شاید این را می گوید و چه راست می گوید فیض... حرف را بایست انقدر زد تا مشتری اش پیدا شود. کم گشته ام برای هم درد.. کم گشته ام برای هم زبان. ... کم بوده...)
از هر سه انجمن که در آن شعر خواندهام
آنگه مسیر آمدنم را عوض کنم
در راه اگر به خانهی یک دوست سر زدم
اینبار شکل در زدنم را عوض کنم
...
شعرم اگر به ذوق تو باید عوض شود
باید تمام آن چه منم را عوض کنم
...
وقتی چراغ مه شکنم را شکستهاند
باید چراغ مهشکنم را عوض کنم
...
با من برادران زنم خو ب نیستند
باید برادران زنم را عوض کنم
(من یکی بایست خواهران شوهرم و جاری ها را عوض کنم)
دارد قطار عمر کجا میبرد مرا؟
یارب! عنایتی! ترنم را عوض کنم
ور نه ز هول مرگ زمانی هزار بار
مجبور میشوم کفنم را عوض کنم