۸ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

محبت

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۵ نظر

همسرداری

‌ 👑 @malake_va_padeshah

 

موافقین ۰ مخالفین ۰

شادی رسالت زن است




🚺زن ها اگر شاد باشند قلب خانه می تپد


🚺زن ها اگر موهایشان را شکل دهند، اگر صورتشان را آرایش کنند، اگر لباسهای شاد بپوشند زندگی در خانه جریان پیدا می کند


🚺زن ها اگر کودک درونشان هنوز شیطنت کند، اگر شوخی کنند، بخندند، همه اهل خانه را به زندگی نوید می دهند


🚺اگر روزی زن خانه چشمهایش رنگ غم بدهد حرفهایش بوی گلایه و کسالت بدهد 

اگر ذره ای بی حوصله و ناامید به نظر برسد

تمام اهل خانه را به غم کشیده است


 آری زن بودن دشوار است...

زنان ارمغان آور شادی، گذشت و خنده اند


💓یادمان نرود قلب خانه باید بتپد


👈آقای محترم مواظب قلب خانه ات باش!!

موافقین ۰ مخالفین ۰

صرفه جویی های زمانی

بسم الله الرحمن الرحیم 


چند وقت پیش یه پست گذاشتم برای صرفه جویی های آشپزخونه ای که برگرفته از وبلاگ جمع آسمانی ما بود. دیدم بعضی ها چقدر لایف استایل صحیحی دارند در این راستا.

این پست رو گذاشتم که از نظر دوستان استفاده کنم برای صرفه جویی های زمانی ای که توی زندگی شون می کنن. چند وقته فکر می کنم لایف استایل زندگی ام خیلی خیلی ایراد داره. 

بگذریم از اینکه من زمان تلف شده زیاد دارم و همونها رو درز بگیرم شاید خیلی نیاز نباشه فکر کنم چطوری صرفه جویی کنم. ولی به هر حال نکته هایی هست که الان با وجود حسنا بهتره یاد بگیرم. 

نکاتی که خودم جدیداً یاد گرفتم رو میگم:


آرایشگاه در خانه:

آرایشگاه رفتن خیلی خیلی وقت گیره. از اینکه قبلش چندبار بایست تماس بگیری تا یه وقت مناسب بتونی پیدا کنی. بعدش هم چقدر زمان بره. انتظار اونجا. خصوصا رنگ کردن. در این حیطه من چند تا کار کردم:

1- بند انداختن رو با نخی که گره خورده و گرد شده و دور دستهام می پیچم یاد گرفتم. البته فقط ناحیه سیبیل رو بلدم ولی بازم خوبه. چون اونجا بیشتر توی چشمه. 

2-تمیز کردن ابروهام رو اینطوری انجام میدم. یه موم ویت سرد گرفتم. از اینهایی که مثل چسب میچسبه. با قیچی کوچیک کوچیک برش میدم و دور ابروم می چسبونم و می کنم. تا وقتی که مرتب اینکارو انجام بدم و خط آرایشگاه مشخص باشه این روش شدنی هستش. خیلی هم به صرفه است. پارسال از ارومیه یکی گرفتم 17 هزار تومان. توی یکسال نصفش استفاده شده فقط و شاید تا الان از 10 بار آرایشگاه رفتن صرفه جویی شده باشه. یعنی من سه ماه یکبار میرم آرایشگاه. بقیه اش رو خودم انجام میدم.

3- رنگ مو. این یکی واقعا وقت گیره. برای عید فطر اولین بار حبیب موهام رو رنگ کرد. خیلی خیلی خوبه که آدم توی خونه اش باشه و به کارهاش برسه اون وسط. انقدر هم حسنا وسطش گریه کرد. یه سری شیر خورد و ... و وجودم واقعا لازم بود.

حالا یه کار دیگه هم یاد گرفتم در این راستا که خیلی صرفه اقتصادی هم داره. موهام رو این سری با اینها رنگ کردم: ترکیب دارچین، اکسیدان، صابون رنده شده، زرده تخم مرغ، ماسک مو. 

 نسبتش هم اینطوریه. دارچین یک قاشق، صابون سه قاشق، اکسیدان دو قاشق، زرده یک عدد، ماسک مو یک قاشق. برای موهام که تا زیر گوشمه چهاربرابر نسبت بالا کافی بود.

یه رنگ قهوه ای خوشرنگ داد بهم. با کم و زیاد کردن دارچین و اکسیدان میشه کمرنگ و پر رنگش کرد.

ضمن صرفه اقتصادی، کمتر هم شیمیایی هست و آمونیاک کمتری میرسه به مو و کمتر سفید میشه. 

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

سومین سالگرد عقد

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۳ نظر

سیاست زنونه- قوم شوهر

سلام دوستای گلم

این پست گزارش های تیکه تیکه ی خودم هستش به همراه یه تیکه آموزش در مورد خانواده همسر!

  1. اول یه خبر خوب بدم که ترجمه کتابم تموم شده و در حال ویرایشش هستم. قربون دختر گلم برم که روزها اینقدر خاانومه و میگذاره من به کارهام برسم. شب ها رو فاکتور می گیریم :دی دعا کنین بتونم زودتر برسونمش واسه داوری و چاپ. 
  2. مقاله ام هم متن انگلیسی اش نوشته شده بدون ایراد و همچنااااااااااااان در فاز تکمیل تست هستش و یه گیری داره که نمیدونم بعدش مسیر چقدر عوض میشه. دعا کنین زود حل بشه و بفرستم واسه داوری ژورنال. دیگه چیزی تا اتمام مرخصی ام نمونده. شهریور هم بایست درخواست ترفیع سالیانه بدم و دریغ از یک امتیاز در سال گذشته! و فقط یکسال میتونم درخواست ترفیع ندم. که میترسم بعدا که بخوام فول برم سرکار با وجود دخترم خیلی خیلی نشد بشه امتیاز جمع کردن و سال بعدش هم نشه! 
  3. روم به دیوار تازه توی این سن میخوام گواهینامه رانندگی بگیرم! کلاسها رو شش سال پیش رفته بودم منتها انگیزه ای واسه گواهینامه گرفتن نداشتم. ضمن اینکه مسخره کردن استعدادم توسط داداش ها که از دبستان و ... رانندگی بلد بودن اعتماد به نفسم رو خیلی گرفته بود و دیگه بعد یکبار رد شدن در آزمون شهر دیگه نرفتم. حالا چون شاید مجبور باشم حسنای 5 ماهه رو با خودم ببرم دانشگاه بزارم مهد دانشگاه و بین کلاسها و بین ظهر و ... برم بهش سر بزنم دیگه واجب شده. دوشنبه هفته جاری امتحان آیین نامه دارم. که یه دور سرسری فعلا خوندم و خط کشیدم زیرنکات برای مرور شب امتحانی :دی دعا کنین زودتر گواهینامه بگیرم. نیازی نیست کلاس برم قانوناً ولی من کلا هیچی از دوره قبل یادم نیست! تسلط روی پدالها هم خوب نیست و بایست تمرین کنم. متاسفانه به خاطر تصادفی که در دوران حاملگی کردم سرعت مثل فوبیا شده واسم. یعنی ماشین دیگه ای با سرعت حالا از جلو یا بقل باشه من حسابی مضطرب میشم. راه کاری سراغ دارین؟ 
  4. چله ی قبل که از حدود یک خرداد شروع شده بود تموم شد. متاسفانه وسط هاش ول کردم. شاید چون مکانیزم پاداش و جریمه هم به صورت هفتگی اجرا نشد. این سری بایست چله رو به دو مرحله بیست روزه تقسیم کنم. 
  5. حسنای عزیزم هر روز داره شیرین تر میشه انقدر که قلبم طاقت نمیاره خیلی ببینمش. انقدر دندونهام رو فشار دادم که بهش میگم مامان تقصیر تواه اگه مامانت مجبور بشه بره دندون مصنوعی بزاره وقتی همه دندونهاش ریخت توی دهنش! خندیدن هاش خستگی آدم رو واقعا از تنش بیرون میکنه. 
  6. وزنم دوباره برگشت به حال سابق و بلکه چاق تر. شکم مبارک هم به وسعت خودش داره ادامه میده به جای کوچیک شدن! منم واسه حاملگی لباس خاصی نخریدم. یه پانچ بافتنی داشتم یکی دیگه هم مخمل گرفتم و چون بیشتر حاملگی ام پاییز و زمستون بود با همونا سر کردم. الان هیچ مانتوی سایزی ندارم! ضمن اینکه با وجود بچه امکان گشتن زیاد هم وجود نداره. همون زمان خوش تیپی ام هم به سختی میتونستم خرید کنم. هم قدبلند هستم و اکثر آستین ها واسم کوتاهه و هم سخت پسند. این مدت از مرخصی ام استفاده کردم و اساسی پارچه خریدم و دادم خیاط بدوزه. قبلا وقت مراجعه به خیاطی رو نداشتم. 
  7. مادرم بیشتر از یک ماهه که دست چپش حسابی درد گرفته و دیگه هییییچ کاری نمی تونه بکنه. حدود دو هفته رو من مرتبا رفتم خونه شون کمک. این مدت هیییچ کار دیگه ای نتونستم بکنم و صرفا به کارهای خونه خودمون و خونه مادرم به زور می رسیدم. بعدش به پدرم گفتم اینطوری نمیشه بایست یه فکر اساسی کرد. بگذارین من غذا چند تا درست کنم فریز کنیم. که پدرم موافقت نکرد و گفت خودش غذا درست میکنه و لازم نیست من مرتب برم خونه شون. گفتم یه خانومه هر از گاهی بیاد واسه تمیزکاری که اونم مادرم خوشش نمیاد از این سیستم. صدای حبیب هم در اومده بود از اینکه هر شب مجبور بود بیاد خونه مادرم دنبالم و اونها هم برای افطار به زور! نگهش میداشتن و این جور محبت زوری رو دوست نداشت و از کارهاش هم میموند! 
  8. به حبیب گفتم اساسی واسه خونه خریدهای فریزی رو کرد (باقالی، نخودسبز، بادمجون، ذرت، هویج، قارچ، لوبیا سبز، بامیه، سبزی آش و خورشتی و ماهی و جعفری جدا و ... ) سه روز کامل زمان برد تا اینها رو بسته بندی کردم و گذاشتم فریزر!!! اما حداقل برای دو ماه رااااحت شدم. اول میخواستم به یه خانمه بگم بیاد کمکم ولی مادرشوهرم گفت حالا که میخواین خونه دار بشین از این خرجها نکنین بهتره. بیار من کمکت میکنم. بنده خدا یک روز کامل واسم وقت گذاشت. شب هم پیش خودشون شام خوردیم. و جنازه بودیم. فرداش منم تا ظهر یه مقدار از کارها رو کردم و از بعداز ظهر برای اولین بار کوفته تبریزی در مقیاس زیاد درست کردم و خانواده خودم و همسرم رو دعوت کردم پارک. دو تا از برادرهام نیومدن و با دوست برادر شوهرم که همیشه پلاسه خونه مادرشوهر!! میشدیم یازده نفر. این اولین مهمونی ما با وجود بچه بود. حسنا یه ساعتی خوب بود بعد شروع کرد به جیغ زدن! ما هم مثلا میزبان بودیم برش داشتیم بردیم ماشین گردی تا آروم شد. باز یه ساعت خوب بود وسطش نیم ساعت شیر خورد که بازم من جمع رو رها کردم رفتم توی ماشین و بعدش باز شروع کرد! که چون جمع خودمونی بود بد نشد که میزبان مهمونها رو اینقدر ول کنه بره سراغ بچه! 
  9. یه کانال تلگرام هست به اسم زندگی دینی ویژه خانم ها. مطالب خیلی خوبی داره. قدیما خوندم منتها الان به ذهنم رسید برای خودم نکته برداری کنم. من جمله در رابطه با ارتباط با خانواده همسر چند نکته اش رو که واسم کاربرد داشت خلاصه وار میگذارم:

این هم لینک کانال:

❣ https://telegram.me/joinchat/BKYKJDwf_GZH0n5NOjBwKw


🔶 در جمع خانواده_همسر شیک بپوشید 🔶

🔹سعی کنید وقتی  میرین خونه ی مادر شوهرتون یا کلا خونه فامیل های شوهرتون بهترین لباس هاتون رو بپوشین
حتی اگه باهاشون خودمونی هستین ،یه جوری برین انگار دارین میرین مهمونی جایی که خیلی تعارف دارین
اینجوری مثل مهمون ها باهاتون برخورد میکنن و حسابی هواتون رو دارن احترام خودتون میره بالا


✅ ارتباط با خانواده همسر در نبود شوهر
🎉 زمانی که همسرتان در خانه نیست، به صورت تلفنی و یا حضوری با خانواده همسرتان ارتباط برقرار کنید و جویای حال آن ها شوید.این باعث می شود که خانواده همسر بپذیرند که برادر و یا پسر آن ها دراین ارتباط واسطه نبوده و خود عروسشان تمایل دارد که با آن ها ارتباط برقرار کند.
🔅 آن کلمه ی اضافی جادویی را فراموش نکنید :جان،گلم،..
مادر گلم، بیتا جان...


⛔️ هشدار ⛔

🔴 زیاد از خوشی هاتون نگید

✅ ترجیحا دائما پیش خانواده همسرتون مثلا خواهر شوهر یا مادر شوهرتون، از کادویی که همسرتون براتون گرفته، از گردشی که رفتین و خیلی خیلی خوش گذشته و ... تعریف نکنین.
خب اینطوری ممکنه با خودشون بگن ما که خانوادشیم رو تا حالا اینجوری نبرده بگردونه یا خدایی نکرده ممکنه حسادت پیش بیاد. به اندازه تعریف کنین. دروغ نگین ولی همه ی راستش رو هم نگین. 


✅ خودتان را عزیز کنید

🎉 میخواهید عزیز شوید باید همواره از هوش خود استفاده کنید، گاهی وقت خرید کردن هدیه کوچکی برای مادر یا خواهر شوهرتان بخرید و به او مثلا بگویید : به محض دیدن رنگ این روسری یاد شما افتادم و تصور کردم درصورتی که شما این روسری را سر بکنید چقدر زیبا میشوی.

❌ درد مشترک اکثر عروس ها:

🔅 مادرشوهرم کنایه میزند.
✅ واقعیت این است که نگاه خیلی از عروس ها نسبت به مادرشوهرشان بدبینانه است. اگر همان سخن ها را مادرشان بگوید چه بسا با لبخند و تأیید از آن بگذرند و هیچ به دل نگیرند. چون نگاهشان نسبت به مادرشان خوش بینانه است.
پس نخست باید سعی کنیم مادرشوهر را مانند مادر خودمان بدانیم و نگاهمان نسبت به او خوش بینانه باشد نه بدینانه. براین اساس با او به نیکی برخورد کنید و اگر احیانا" برخورد ناپسندی داشت، دوستانه و به شوخی بگیرید و اگر هم جدی بود ، خیرخواهانه تلقی کنید و از باب نصیحت بپذیرید و صبر پیشه نمایید و در صدد جبران آن برآیید و به زندگی موفق خود و شوهرتان فکرکنید و از افکاری که آرامش زندگی شما را برهم می زند بپرهیزید.
اگر می خواهید رابطه تان بحرانی نشود، به نکات زیر توجه کنید:
1⃣خودتان را با شرایط وفق دهید: لزوما" تمام روابط شما یکی از بهترین رابطه ها نخواهد بود. بهتراست خودتان را با شرایط وفق دهید. ☝️هرگز نگذارید همسرتان احساس کند که باید بین شما و خانواده اش یکی را انتخاب کند.

2⃣ رازهای خانه را برملا نکنید: با همسرتان توافق کنید که چه مواردی را نباید به خانواده همسرتان بگویید. برملا شدن این رازها ممکن است استقلالتان را ازبین ببرد و راه را برای دخالت خانواده ها باز کند.

3⃣ هرگز نباید مسائل مالی تان را با خانواده همسر در میان بگذارید:⛔️دلیلی ندارد که خانواده ها ازفرزندانشان بخاطر نحوه خرج کردن یا پس اندازکردن پولشان یا حتی درآمدماهیانه شان عیبجویی کنند.اگر نیازبه پول داشتید بهتراست از افراد دیگری پول قرض کنید. نگذارید مسائل خصوصی شما درخانواده هایتان نفوذ کند.اگر جنبه این را دارند که با آنها مشورت کنید،خوب است اما اگر نظر را با دستور اشتباه میگیرند اصلا" نظرخواهی نگنید.
4⃣دخالت نکنید: 
اگرازشما نظر پرسیدند بگوید هرطور خودتان صلاح میدانید.رابطه مخصوصی را با مادرشوهرتان داشته باشید و نشان دهید که چقدر نظراتش برایتان قابل احترام است.
5⃣ نگرانی های خانواده همسر را به مهربانی پاسخ دهید:طرز برخورد با مادرشوهر نگران،تشکر کردن است. اجازه دهید هرآنچه که می خواهد انجام دهد،و به یاد داشته باشید که این شما هستید که هرشب همسرتان را درخانه می بینید.او همسرو فرزند شما را دوست دارد و می خواهد بهترین کارها را برایش انجام دهید


⛔️هشدار ⛔

💞جلوی جاری از خواهر شوهر بد گفتن و جلوی خواهر شوهر از جاری بد  گفتن به هیچکس جز خودتون .آسیب نمیزنه!!!

💞روابط رو مدیریت کنین و صمیمیت رو با راحت پشت بقیه حرف زدن قاطی نکنید!
💞درعین حال خوب و مهربون و با محبت و محترمانه رفتار کنین و کاری هم به 💞کار بقیه نداشته باشین و از خاله زنک بازی دوری کنین تا خودتون هم در امان باشید!

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

شب قدری چنین عزیز و شریف

بسم الله الرحمن الرحیم


امسال اولین شبهای قدر تو بود دختر عزیزم. 

قرار بود با بابایی بریم مسجد جامع ولی دو شب اول که تو بی تابی کردی و توی خونه جلوی تلویزیون بودیم. دلم مشهد میخواست و احیای مشهدالرضا رو فقط از تلویزیون دیدم. 

شب سوم هم من کمر درد داشتم و حال نداشتم و متاسفانه بیشترش خواب بودم و چیزی از شب قدر نفهمیدم.

دعاهای این شب رو توی دفتر زندگی مون نوشتم.

و چقدر خسته ام که می بینم دعاهامون تکراری شده.

از سال نو به شب قدر

از شب قدر به سالگرد عقد

از سالگرد عقد به سالگرد ازدواج

و دوباره به سال نو..


خدایا از تکرار دورمون کن. 

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

کدبانوگری

بسم الله الرحمن الرحیم


چند وقت پیش تصادفا از جمع آسمانی ما یه پست قدیمی رو خوندم در مورد مدیریت اسرافها در آشپزخونه. 

واقعا دیدم توی کدبانوگری خیلی چیزها هست که بایست یاد بگیرم. 

اینجا می نویسم شون که یادم نره. ممنون میشم دوستان اگر چیز دیگه ای میدونن اضافه کنن. اعتراف می کنم غیر از مورد اول، آردسوخاری درست کردن اونهم با نون ساندویچ فقط، لواشک و بستنی و ... با میوه اضافه درست کردن دیگه بقیه اش برام کاملا جدید بود. 

بالاخره بایست اینها رو هم یاد بگیرم دیگه. البته یقینا هیچ وقت به پای یک خانوم خانه دار کدبانو نمی رسم. ولی بایست یک محبوب کدبانو در حد وسع خودم باشم. 

ادامه پست چیزی نیست جز خلاصه این لینک

http://womanart-2.blogfa.com/post/153

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰