آنهایی که همیشه در پوزیشن منتقد زندگی میکنند، محرمهای خوبی ندارند.
اینکه آدم خودش را در جایگاه فهم و رصد تصور کند، یک جاهایی خوب و سازنده است.
یک جاهایی اما رنگ و لعاب تکبر میدهد و باید رهایش کرد.
مجلس امام حسین از آن جمله جاهاست.
من هم سالهای قبل کموبیش این طور بودم. ایدهآلگرای پرتابل که همه جا در رفتوآمد بودم تا بگویم وضع موجود چقدر بد است. اصلا گاهی به این نیت میرفتم به مجالسی که دوست نداشتم تا ایراد جمع کنم و بهوسیله آنها خودم را از مردم عادی جدا کنم.
اما چند سالیست که توانستم خودم را از آن وضعیت جدا کنم. با اینکه نسبت به روضه و ذکر و سخنران و جا حرف دارم، اما سعی میکنم این حرفها مرزی نشود بین من و اشک. و چه چیز مهمتر از اشک؟
آنهایی که باید حواسشان را جمع کنند روایات درست بخوانند، یا در مجلس زنانه توصیههای خالهزنکانه را قاطی منبر امام حسین نکنند من نیستم. من نشستم آن پایین و وظیفه دارم بین کلمات روضهخوان دنبال اشک بگردم. بگذاریم هر کس به وظیفه خودش عمل کند.
پی نوشت 1:
مطلب از خودم نیست از کانال تلگرام من یک درختم برداشتم.
@derakhte_tafakor
پی نوشت ۲:
این روزها غر زدن ها اذیتم می کرد. اصل و فرع قاطی شده. غرور من متفاوتند در تحلیل ها. من منم ها و ...
اذیت بودم از چندین برخورد. اینکه مثلا یکی از فامیل های دور غر میزد که در این مجلس عمومی صندلی کم است و ... و چقدر به این موضوع شکایت داشت و برایش حواشی درست میکرد و تحلیل میکرد و نق میزد.
اصلا نمی دید که چند جوان این مجلس را به پا کرده اند و چقدر دوندگی کرده اند و با این پول و امکانات کم، همین هم تشکر دارد.
که نمیکرد.
و وقتی کاستی هست یعنی کمک لازم دارند و بیا گوشه ای از کار را بگیر.
تو که مثل تماشاگر آمده ای که فقط پذیرایی بشوی، بلند شو. این مجلس میزبان و مهمان ندارد. توقع از دیگری ندارد. خودت چه کرده ای؟ کمک مالی کرده ای ؟ وقت گذاشته ای؟ ایده داده ای؟ چه کرده ای که متوقع هستی؟ این غرور از کجاست؟
این یک مثال بود. یا چندین مورد نق زدن دیگر که صبرم را سر آورد.