زندگی را به چند بعد تقسیم کرده ام.

در هر بعد هدفی..

عموماً اینجور چند بعدی بودن باعث لذت در زندگی است. بالاخره در یکی از جنبه ها، آسانی هست در یکی سختی، در یکی مرحله چیدن است در یکی کاشتن. یکی صبر میخواهد دیگری روی روال است. 

 

اما مدتی است در هر هدفی، و جنبه ای، مانعی هست. حسرتی، اشکی، نرسیدنی

 

 

هر چقدر هم هدف را در دسترس دیده بودم. 

چیزهای کوچک برای بقیه

 

برای من سخت شده.

فقط یک دلخوشی کوچک عدد وزن روی‌ ترازو بود که کمکی خوشحالم کرد بعد از استپ زدن زیاد در رژیم، بقیه تیک نخوردن ها حسرت آور شده برایم.

 

سخت است تحمل و صبر در همه چیز. 

 

سخت است تحمل نبود کورسوی امید.

 

بی آنکه بدانم دقیقاً چه مرگم است، حال خوشی ندارم. 

دست از تلاش برداشته ام و این درست نیست

 

این است که محتاج محبوب جدیدی هستم.

 

کفر نیست اگر بگویم محتاج خدای تازه.

 

تازه برای من. 

که انسان به مدام نو کردن خدایش است که دین اش محکم می شود.

 

خدایا کمکم کن.

میخواهم محبوب شکرگذار باشم. آنچه دارم همه سزاوار شکر است.

به من کم نداده ای.

از سمت تو کاستی نیست

دلم از کاستی های سمت خودم گرفته است 

و 

آنچه ندارم، مثل تمنای عاشق از معشوق... چشم‌پوشیدن بعد از دل بستن است.