الان دلم یه مادربزرگ میخواد که بگه: آخه دختر، این چیزها هم غصه خوردن داره؟
بگه همین که عزیزانت سلامتن، خدا رو شکر. بقیه چیزها غصه ندارن که!
و بعد من پیش خودم بگم ببین خوب راست میگه ها.
چه دنیای بی ارزشی داریم. بعد من غصه چی رو میخورم؟!!!
هیچ کس و هیچ چیزی ارزش اینو نداره ک حتی ثانیه ای روح و روانتون را بخاطرش آزرده کنید.
واسه هر چیز ک دست خودمونه راه حل هست.
پیداش میکنیم.
**اگه دست ما نبود و کاری نمیشد واسش کرد باید رهاش کرد. فکر و خیال و حرص کار را پیش نمیبره، ولش کنید.
توکل کنید. واقعا یهو آدم سبک میشه. و اونوقت راهها باز میشه**
پی نوشت: لطفا برای هر دو مادربزرگ و پدربزرگم و همه مادربزرگ ها و پدربزرگ های نازنین یه فاتحه یا یه صلوات بفرستید.
چه حقیقت دقیقی
وقتی چیزی در اختیار ما نیست
حرص خوردن و تخریب خود چه سودی داره؟
حتی برا اونایی که دست خودمون هست هم ما تلاش کنیم اما حرص خوردن؟