۴۵ مطلب با موضوع «من و من، من و جامعه + من و دین :: من و ارتقای تحصیلی» ثبت شده است

جوگیر!

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۷ نظر

واکنش ها

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۵ نظر

نامه هایی به خودم

 پست قبل پراکنده از همه جاست، ذهنم پراکنده است و تنها چیزی که میدانم اینست که غم دارم و نمیدانم چه کنم. رمز مطلب همانست که برای بزرگترین چالش زندگیم بود.

 

پست فعلی قسمتی از نامه های یک پاراگرافی پنج شنبه ها به خودم، تقریباً سه ماه اخیر. 

 

ادامه مطلب...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۸ نظر

از مساله فاصله بگیر

بسم ا... الرحمن الرحیم


این روزها تنها روشی که برای رفع مشکلات در تست برنامه ام جواب داده این بود:


از مساله فاصله بگیر

برای حل مساله 1، یکی از راه حل ها، راه حل 1-1 بود و برای حل اون یکی دیگه 1-1-1 و .. به همین ترتیب من در اعماق یه چاهی گیر کرده بودم و از مساله اصلی دور افتاده بودم. کلافه و خسته بودم. سرم بارها و بارها درد میگرفت. انقدر قدم به قدم سرچ ها رو دنبال کرده بودم و باز وسط راه به یه مشکل جدید خورده بودم که خسته شده بودم. 

خیلی وقتها فکر میکردم دیگه پیر شدم و دقت و تمرکزم اومده پایین! دیباگ کردن و پیدا کردن اشکال کد یه ذهن آسوده و تند و تیز میخواد. تمرکز بالایی میخواد. یادش بخیر جووانی هام اینطوری توی یه مساله ساده گیر نمی کردم. اونم توی هر مرحله اش!  

روشی که برام جواب داد این بود که هر وقت یک زیر راه حل جواب نمیداد، یه مدت رها میکردم. 

فاصله درست حسابی ها. یعنی کلاً از پای سیستم بلند میشدم میرفتم سراغ بقیه زندگی! انگار نه انگار من Deadline دارم! اونم آخر همین هفته.

بعدش فراموش میکردم جزئیات رو که چیکار کردم. بعد می دیدم ای بابا، کلیات ماجرا درست نیست اصلاً. اصلا چرا اومدم اینجای کار؟ چرا دارم این کارو میکنم؟ به فلان روش هم که میشه این رو دور زد. من که نیازی به حل اینها ندارم تنها فقط حل مساله 1 رو لازم دارم اونم براش یه روش 2 ای وجود دارد و ...

خلاصه کلی دور زدم همه چیزو و چیزی که چهار روز گیرش بودم بالاخره به این روش حل شد.


خدا رو شکر.


مدیونین فکر کنین از تنبلی بود که رها می کردم کارو :دی 

این فقط یه استراتژی بود برای حل مساله :دی 

اصلا هم این مدت کاملاً ناامید نشده بودم :دی 

تابلوئه دیگه، نه؟ 


پ.ن.1: جدای از اینها، سن عامل مهمیه در حال و حوصله داشتن برای رفع اشکالهای ریز کد. اوه اگر بخوام برم دکتری چه کنم با این اوضاع؟! میشه کسی این کارهاش رو بکنه من فقط ایده بدم :دی 

شایدم به خاطر اینه که مدت زیادیه کارم چیزهای دیگه بوده و دست به کد نبردم. شاید اگر برای دکتری نیاز به کدنویسی داشته باشم، مشکلات این چند وقت رو نداشته باشم و توی باغ اومده باشم. شایدم نه :دی 

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

کاش حداقل بدانی چه طور بپرسی

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۸ نظر

اول بسم ا...

هو الحکیم

یکسال گذشته بیشتر به ریجکت شدن از جانب ادیتور گذشت..

در بهت و حیرت هستم. یکسال....

نمی دانم .. 

شاید اشل کارم دستم نبوده و بالاتر دیده ام.( حاشیه: الان دیگر دارم به جاهای خیلی خیلی پایین تر از پارسالی ها می فرستم)

یا اینکه گم نام بودنم باعث می شد یا ایرانی بودنم یا ...

نمی دانم. هر چه که بود پارسال تمام وقتهای صرف شده برای ارسال مقاله، هدر رفت!!

تازه!! دو مورد کامنت از داور گرفتم. برای دو مقاله ریجکت شده. یکی کار خودم و یکی کار مشترک با دانشگاه آزاد.

این اولین باری است که کارهایم داوری شده. 

از این لحاظ خوشحالم.

و از این دید که داوری کمک به ارتقای کار منی است که تنها کار میکنم و نوعی همکاری و همفکری خوب برایم محسوب می شود، این کامنتها را غنیمت میدانم.

اما هر دو کار اساسی نقد شده اند:(

 کامنتهای مربوط به کار خودم که  حسابی وقت گیر خواهند بود آنهم با این پر بودن وقتم به لحاظ تدریس و بچه و ... ولی امان از کامنتهای کار مشترک با دانشگاه آزاد! کلهم کار را ترکانده و درست کردنش خیلی خیلی خیلی خیلی سخت خواهد بود. و بایست خیلی محکم باشم که کلاً ناامید نشوم که بشود از این کار مقاله ای در آورد. خودم ناامید بودم از دانشجوی آزادی ولی نه اینقدر که این داور کار را ترکانده! تقریباً به اندازه یک تز ارشد کار دارد! فقط کمی کم تر!

ولی خبر خوشحال کننده این است که مدیریت دانشگاه با من راه خواهد آمد و زمانم را یک سال تمدید خواهد کرد. البته ان شاء الله. هنوز این کار نشده که بگویم حتما. 


آخ...

فقط بایست حجم افسردگی و ناامیدی و خستگی ای که در این یکسال جمع کرده ام را زمین بگذارم... 

6 مقاله فرستادم هر کدام 7 جا تقریباً. حساب کنید که 42 بار نامه ریجکت! 42 بار بردن در فرمت جدید! حداقل 42 بار نامه زدن به تیم مجله برای اینکه مطمئن شوم مقاله ام و شرایط ددلاینم به مجله شان میخورد یا نه. 

از دیدن صفحه مجلات مختلف و بررسی کردنشان حالم بد می شود... {گریه}

 به خودم حق می دهم. نمی خواهم از خودم بخواهم خسته هم نباشم. 

ولی از طرفی این میزان زیاد ریجکت خیلی خیلی عجیب است.  روزی که سابقه کاری ام زیاد شد حتماً بایست برگردم و دلیل این روزها را پیدا کنم. سوابق همه نامه ها و ارسال ها و ... را به صورت منظم و پوشه بندی شده نگه داشته ام برای چنان روزی. خیلی عجیب است برایم اینها. و بایست نظر تخصصی خاص روی اینها را بدانم توسط یک هم رشته ای و هم گرایشی!. 

ولی حالا که مقاله هایم همگی در دست داوری هستند و دوتایشان هم از داوری برگشته، انگار تازه شروع کار است. 

حالا تازه میدانم چه کنم. کجا بفرستم. 

تازه اول بسم ا... است

بماند که دوتا مقاله هم اساسی چکش کاری شده اند با این کامنتها. اما ان شاء الله درست کنم و بفرستم جای پایین تر بعدی، پذیرفته می شوند. 

خدایا خودت سختی های این کارها را به من آسان کن

خدایا کمک کن در سریع ترین زمان ممکن این کار انجام شود و فقط از بخش کوچکی از تمدید زمانم استفاده کنم.

خدایا کمک کن به کنکور دکتری در سال 97 برسم. 

به اسم و نام بزرگت ...

دوباره شروع میکنم...

یا علی

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

حس خوب

بسم ا... الرحمن الرحیم


خیلی حس خوبیه وقتی یه ورودی توی جشن فارغ التحصیلی شون به طنز از همه استادها انتقاد کنن چه از بعد علمی، چه روش تدریس، چه بعد اخلاقی و ... و توی خاطره گویی شون همه رو به خنده بندازن.

بعدش بگن

تنها استادی که توی گروه تلگرامی هر چی سعی کردیم ایرادی ازش بگیریم هیـــــــــــــــــــــــــچ کس نتونست هیـــــــــــــــــــچ ایرادی پیدا کنه،

کسی

نیست 

جز...

.............

کی؟

کسی که جرات نداشتیم کلاس هاش رو نریم ولی هیچ نقدی هم بهشون نداریم از بس خوب درس میدادند. 

ازشون خیلی چیزها یاد گرفتم

خانم....


به نظرتون کی؟ 

...........

خوب معلومه؟  :دی 


معلومه کی نیشش تا بناگوش باز شده؟

و کی خستگی چهارسالش نابود شده؟

و کی خیلی خیلی از ته دل خوشحال شده که زحمت هاش دیده شده

و کی مطمئن تر شد که آفریده شده برای استاد شدن

و کی انگیزه اش بیشتر شده که تلاش کنه امتیازهاش رو بیاره و تثبیت کنه شغلش رو

و کی چند وقته خیلی خیلی خوشحاله :) 


معلومه؟

پ.ن: این اولین ورودی ای بود که ما داشتیم و فارغ التحصیل شان نمودیم. 

خدایا شکرت. 

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

پریدن

چه خوش است حال مرغی

که قفس ندیده باشد!


چه رهاتر آنکه مرغی

ز قفس پریده باشد


پ.ن: این شعر همان بهتر که رمزی باشد 

برای منی که حسرت دارم

تا یادم بماند قفس ندیدن هنر نیست

از قفس پریدن است که حال خوب کن است!

و بسیار 

و بسیار...


خدایا حال همه ما را به بهترین حال تبدیل کن

یا محول الحول و الاحوال


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

پایان ترم

بسم الله


همیشه بازه پایان ترم برای من خیلی بد بوده


تصحیح کردن برگه ها را خیلی خیلی طول میدهم


برای هر برگه ای غصه میخورم


چرا اینها را اشتباه نوشته اند.


بیشتر جوابهای پرت ناراحتم می کند. چقدر من این را توضیح دادم؟! وای چقدر خسته و کوفته از سر کلاس می آمدم. یک نفس هم استراحت نداشتم سر کلاس.


چرا نسل فعلی اینقدر راحت طلب اند.


اصلا اصول اولیه مهندسی فلان رشته را یاد نگرفته اند!! اینها فردا چطوری میخواهند کار کنند؟


راستش هوش شان خیلی کم است. نه می شود سطح را خیلی پایین آورد چون حداقلهای رشته مهندسی فلان همین هاست. 


کاش میشد برخی رشته ها را خاص دانشگاه های رتبه بالاتر می کردند. این دانشجوهایی که من دارم با داشتن این مدرکها گلی به سر کشور نخواهند زد. بهتر بود کلا رشته ی دیگری انتخاب می کردند. 


این درد دل کل همکاران فنی مهندسی مان است. هیچ کدام از دانشجوها به وجود نمی اییم. خیلی به ندرت. در هر 4 سال یک نفر!! 


سر هر سئوالی یک عالمه فکر می آید سراغم ناخودآگاه.


و می بینم شب شده و من هنوز یک سری برگه را تمام نکرده ام! 


و بدتر از آن پرم از احساس های منفی. 

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ترم نفس گیر

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۳ نظر

این روزها...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۳ نظر

گره...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲ نظر

من و این همه و هیچ....

بسم الله 


بعضی وقت ها هست که یکی یکی ابعادی که بایست توی زندگی روشون تمرکز داشته باشم، یادم میان...


چقدر ایده آل و آرمان در سرم هست...


اوه... خیلی..


چقدر اینی که هستم از ایده آل هام فاصله داره.


... خیلی زیاد... :(


به هول و ولا می افتم که از وقت باقیمانده ام بهتر استفاده کنم.


یه مدت اینطور پیش میره


سخته ولی شیرین. اغلب پر از اضطرابه این دوران.


بعد فشاری که به خودم اوردم یکهو همه رو رها می کنم و یکی رو که بیشتر واسش استرس دارم فقط پی میگیرم.


و بعد یه مدتی انقدر فراموش میشن که انگار هیچ وقت چنین آرمانی نداشتم.


و باز سیکل یادآوری شون تکرار میشه.


و من همیشه مستاصلمم چطور میشه اینها رو با هم جمع کرد.


چطور میشه هم یه مادر موفق بود


هم یه همسر بی نظیر، الهه عشق و آرامش


هم یه دختر خوب واسه خانواده که مشکلاتشون رو حل کنه


و هم یه محقق عاالی توی رشته خودم


و هم یه استاد خوب واسه دانشجوهام


و هم یه فردی که مطالعات زیادی داشته باشه و افق دیدش واضح تر از اینی باشه که الان دارم. از بعد دینی و اجتماعی و ....


و چقدر به عمر رفته ام افسوس می خورم


خیلی زیاد


کاش مربی خوبی داشتم تا عمرم اینقدر تلف نمی شد....


کاش مربی خوبی برای دخترم باشم حداقل....


چطوری؟...


خدایا کمکم کن.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بسم الله النور

بسم الله النور علی کل النور


پاک شدن همه اطلاعاتم از بلاگفا برایم شوک بدی بود. قسمتی را برگرداندم ولی قسمت هایی که برنگشت کامنتهای دوستان عزیزم بود و مطالب رمزی. که دقیقا مهمترین قسمت وبلاگم را تشکیل میداد و آنقدر افسوس خوردم که دیگر نای نوشتن نداشتم.

اما آدم دست به قلم که میشود انگار نمی تواند رها کند.

این شد که باز ادامه میدهم

ولی هرگز در بلاگفا نخواهم نوشت به تاوان صدمه بزرگی که بر همه زد.

انقدر نگفته ام که نمی دانم از چه بگویم


چند جایی که اپلای کرده بودم تماما ریچکت شد و من نمی دانم الان چه کنم؟ 

یک سال دیگر وقت بگذارم برای شروع دوره دکتری در خارج از کشور؟ بچه دار شدن مان چه می شود؟ میشود اینجا بچه دار شویم و بعد برویم؟ با یک مادر موافقت می کنند که بیاید با وجود یک بچه کوچک درسش را بخواند؟ 

نمی دانم...

به بهداشت مراجعه کردم برای آزمایشهای یک سال قبل از بارداری، فعلا گفته اند که وزنم بالاست و به دلیل اینکه پدرم هم دیابت دارند حتما بایست قبل از بارداری 17 کیلو کم کنم!! 


مجبور شدم تنبلی را کنار بگذارم و ورزش کنم همزمان با رژیم گرفتن. امیدوارم خیلی زود این وزن را از دست بدهم. صبر و .. ندارم. 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰