بسم ا...


نزدیک یک ماهه که غورباقه بزرگی رو دارم هر روز قورت میدم. 


رفتن و آمدن به دانشگاه به تنهایی با ماشین. سر راه حبیب را هم میرسانم یا برمیدارم


البته هنوز وارد نشده ام. 


حس میکنم در آن 5 جلسه تمرینی که رفتم هیچ چیزی بهم یاد نداده بود. فقط برده بود به پرت ترین و خلوت ترین خیابان و سعی میکرد استرس من را کم کند:دی


حالا هر روز با استرس میروم و می آیم و هر روز نکته ای یاد میگیرم و  چندبار یادگیری ام هزینه داشته! محض اوردن خنده رو لب دوستان تعریف میکنم :دی 


همان روز اول ماشین خفه کرد و روشن نمیشد! زنگ زدم برادر شوهرم و حبیب آمدند!

یک هفته درگیر روشن نشدن خوب ماشین بودیم و یک سری قطعه عوض کردیم تا شد.


یکبار کل مسیر دانشگاه تا محل کار حبیب را با ترمز دستی آمده بودم! چرا که روز شلوغی بود و من فقط هواسم بود که تصادف نکنم! 


یکبار در دانشگاه ماشین جلویی و عقبی چسبانده بودند به من و من فکر میکردم باید بتوانم درش بیاورم! با هزار بار جلو و عقب کردن موقع در آمدن زدم به جلویی! هنوز نمی دانم چرا جلویی چیزی اش نشد ولی گوشه سپر خودم کمی شکسته بود. انقدری که هنوزم تعمیرش نکردیم و توی چشم نیست. ماشین جلویی را هم از داخل ماشین دیدم فقط! ماشین خودم رو بعدها! 

به قول حبیب چون نیامده ای پایین و دقیق نگاه نکرده ای، شاید جلویی هم چیزی اش شده باشد. الان از عذاب وجدان نمی دانم چه کنم. هول کرده بودم، چون جلوی دانشجوها بود! انقدر هم حواسم به در آوردن ماشین بود که مینی بوسی که داشت از بغلم رد میشد را ندیدم و نزدیک بود بروم زیرش! یعنی اصلاً آینه را نگاه نمی کردم! نمیدانم واقعاً ماشین جلویی را خسارت زدم یا نه. چون بعد هم خبری از آن طرف نشد. برای یک جلسه کوتاه رفته بودم ساختمان دیگری و وقتی برگشتم نبود. امیدوارم چیزی اش نشده باشد و از داخل ماشین درست دیده باشم.


بعضی وقت ها، کاملاً 90 درجه روی صندلی نشسته ام :دی یکبار قرار بود بروم دنبال حبیب منزل مادرش که در بافت قدیمی شهر با کوچه هایی کج و معوج و پیچ در پیچ و یک طرفه است که هیچ کس هم یک طرفه بودنش را رعایت نمی کند و رد شدن از آن کوچه ها واقعاً یکی از خان های رستم است از بس بایست ماشین را جلو و عقب کرد. این موقع کلاً نفس هم نمی کشیدم انگار و بعد که دقت کردم دیدم زبانم را هم در دهنم می چرخاندم موقع حرکت در کوچه ها!  البته با دهن بسته ولی خوب احتمالاً ماشین روبرویی از قیافه ام چیزهایی دستگیرش شده :دی 


خوب به اندازه کافی آبروی خودم رو بردم:دی 

برم دیگه.