بسم ا...
شاعری که نمی شناسمش می گوید:
من اگر شاد نباشم، چه کنم؟
از غم آزاد نباشم، چه کنم؟
خانه ی دل که خراب است از عشق
اگر آباد نباشم، چه کنم؟
راست می گوید.
مثل حال حالای من
که اگر امیدوار نباشم، چه میتوانم بکنم؟ چه میتوان کرد غیر از صبر و امید و تلاش و تلاش و تلاش
و توکل و توکل و توکل
گیرم که لیست کارهایی که اجباراً بایست انجام بدهم و جزء مهم ها و ضروری ها هستند، هر روز در ToDo List ام بشود حداقل 5 مورد و آن وقت انجام دادن هر یک موردش 24 ساعت از من وقت بگیرد!!
امروز میگویم: طوری نیست. باشد 24 ساعت از برنامه عقب تر افتادم. ان شاء الله روزی درست می شود.
روزی پاسخ این تلاشها دیده خواهد شد
امید نداشتن
و دست از تلاش برداشتن
مهلت ترین ضربه ای است که میتوانم به خودم بزنم.
هنوز خرده عقلم را از دست نداده ام
داده ام؟