چطور میشه مادر من رو راضی نگه داشت؟
حواب: هیچ وقت و هیچ جوره
هیچ لذتی رو نمیتونم پیدا کنم که مستلزم تحمل چیزی نباشه یا حداقل خستگی و مرارت کوچیکی با خودش نداشته باشه.
هیچ چیزی نیست که تماماً بر اساس میل و خواسته ما باشه، هر کاری، هر تصمیمی، هر اتفاقی دو روی خوب و بدش رو داره. همه چیز. یعنی خیلی گشتم واسش ها ولی نیست. حتی تفریح و لذت هم براش جنبه های منفی خودش رو داره!
مهم اینه که ما میتونیم سبک سنگین کنیم و به خاطر غلبه خوبی چیزی از داشتنش، یا اتفاق افتادنش شاد باشیم و خدا رو شکر کنیم.
کاری که مادرم نمیتونه بکنه.
ندیدم شکر هیچ چیزی رو بکنه.
همیشه چیزی هست برای نق زدن و غر زدن
سخته با همچین آدمی زندگی کردن چون هر تلاشی براش بکنی آخرش ممنون دار که نیست بلکه بدتر میکنه.
واقعا نمیدونم چقدرش دست خودش نیست و به خاطر بیماریشه و چقدرش رو خودش مقصره.
یادم باشه خیلی فکر نکنم بعد اینکه فلان کارو کردیم یا بهمان کارو کردیم فلان مشکل حل میشه. نه فقط تغییر پیدا میکنه به چیز دیگه.