اینها کشفیات دخترم بعد دیدن کارتون السا و آناست. برای 20 بار دیدن؛ حداقل 20 بار ؛ بازم تکرارش میکنه و هر بار یه نکته کشف میکنه!

 

ادامه مطلب...

+ مامان، السا و آنا وقتی بچه بودن السا بزرگتر بود ولی وقتی بزرگ شدن اندازه هم شدن.

من (نمیدونم چی بگم آخه!): مامان دقت کردی؟ بازم السا یه کم بزرگتر بودها!

دخمل (با قاطعیت جوری که نشه دیگه حرفش رو رد کرد): نه مامان! بزرگ که میشن اندازه هم میشن.

منم که بزرگ بشم اندازه تو میشم و میشیم خواهر همدیگه!

من: فقط یه لبخند کش دار {اینجا دیگه نتونستم چیزی بگم. خنده ام گرفت به این آرزوش. ولی آره مامان، تو که بزرگ بشی ان شاء الله، میشی عین خواهری که همیشه دلم میخواست داشته باشم}

 

---

دخملی این روزها من رو مرتب مجبور میکنه نقش آنا رو بازی کنم و از اونجایی که با تاکید زیاد میگن: خواهرها هیچ وقت همدیگه رو تنها نمی گذارن، اینه که همش چسبیدیم به هم!

 

---

قدیم ها عاشق آب هویج بود. از وقتی عینکی شده ( از آذر ماه) توی برنامه کاری ام گذاشتم که هر ده روز یکبار حداقل هویج زیاد بخرم و دو سه روز آب هویج بهش بدم به این امید که تقویت بشه. توی این تعطیلی ها شد دوبار در هفته. منتها به جای اینکه غنیمت بدونه الان رویکردش 180 درجه متفاوت شده و میگه از آب هویج بدم میاد! حالا من باید کشف کنم که توی چه کارتونی یا به خاطر چه استدلالی اینطوری شده! 

----

چند وقته ( نزدیک یک سال :دی) کلید کرده که اسکوتر میخواد. ولی ما مرتب پشت گوش انداختیم و به تولدش موکول کردیم. در این بازه البته خریدهای دیگه داشته بچه و اتاقش پر از کارتون های اسباب بازیه که روی هم چیده شدن. دوباره میگه که مامان اسکوتر میخوام!

میگم: مامان به خاطر کرونا ما دیگه خرید نمی ریم فعلا.

دخمل: مامان یه فکری کردم. گوشیت رو بیار! به دیجی کالا بگو واسمون بیاره.

یعنی از تعجب دهنم باز مونده این بچه چطوری این استدلالو کرده. خلاصه گوشی من رو آورد و شروع کرد به انتخاب کردن. ملاک هاش: 1- صورتی باشه. 2- عکس السا و آنا داشته باشه. {کشته ما رو با این السا و آنا.}

بعد نظرات رو میخونم و میگم مامان این جنس اش خوب نیست بزار یکی دیگه انتخاب کنم.

بعد هی انتخاب های مختلف میاره من هی میخونم می بینم بچه سر در نمیاره. میگم ببین این قرمزها نوشتن جنس اش خوب نیست! 

باز میریم سراغ یکی دیگه. عصبانی میشه و میگه: اه مامان! اصلا تو نباید نظرات رو بخونی که هی بگن خوب نیست :دی 

یکی دیگه پیدا میکنم که خوبه ولی شکل نداره! میگم ببین مامان اینو میشه استیکر بچسبونی ولی خوب فعلا استیکری که میخوای رو هم دیجی کالا نداره. باید صبر کنی.  

یه چیز دیگه مطرح میشه و بلند میشه میره و حواسش پرت میشه. 

خرید رو همین جا متوقف میکنم :) بدجنس نیستم ولی بچه باید اندازه سن خودش، یه مسائلی داشته باشه و معتقدم نبایست هر چیزی خواست در لحظه واسش فراهم بشه. 

ان شاء الله واسه تولدش میخرم. میخوام یاد بگیره صبر کنه. 

----

امروز با باباش واسه من که روزه بودم پیتزا درست کردن. این دفعه سومین باریه که این کارو میکنه. دفعه اول خودم یادش دادم و چقدر ذوق داره برای چیدن مواد روی پیتزا.  این دفعه با اعتماد به نفس کامل همه کارهاش رو میخواست خودش انجام بده. قربونت برم مامان که اینقدر خوبی :) دلم میخواد مستقل و قوی باشی. 

----

یک هفته پیش رفته بودیم خرید عید، واسش یه گیره مو و یه پیرهن تابستونی خریدم که چون آبی آسمونی و بلنده از الان می پوشه تا نقش السا بودنش کامل بشه. 

به منم دستور فرمودن یه پیرهن بنفش برق برقی بپوشم که گفتم ندارم مامان. من کلا سه تا پیرهن دارم: آبی و صورتی و زرد. دیگه به صورتی راضی شد و من یه دو ساعتی واسش پیرهن صورتی پوشیدم.

اینو داشته باشین.

چند روز بعد قرار بود بریم پیست دوچرخه سواری یه کم دوچرخه سواری کنه و امید داشتم خلوت باشه تا به خاطر کرونا مجبور نشیم برگردیم. بهم میگه مامان تو هم دوچرخه سواری میکنی باهام! میگم: اگر بابا دوچرخه اش رو آورده بود تهران الان میتونستیم نوبتی من و بابا دوچرخه سواری کنیم. ولی یادش رفته. حالا سری بعد که رفتیم میاریمش.

تا اینجا باشه تا بگم. 

چند روز بعد از توی دست شویی میگه: مامان من که بزرگ بشم میرم واست یه پیرهن بنفش برق برقی میخرم با یه دوچرخه با یه مانتو با یه روسری با یه چادر. همه چی واست میخرم مامان. تو خیلی مهربونی. من خیلی دوستت دارم. تو اینهمه چیز واسه من میخری من بزرگ بشم یه عالمه چیز واست میخرم.

قلبم داشت می ترکید و هی منتظر بودم از دست شویی بیاد بیرون بغلش کنم و ببوسمش. آحه چقدر مامان تو با مرامی :) بعد میگم مامان مگه من چی خریدم: میگه این پیرهنو و اون گیره مو رو. یه عالمه چیز :) {عزیز دلم که اینقدر قدرشناسی. لازم به ذکره این دوتا 50 هزار تومانم نشدن سر جمع ولی در چشم دخمل یه دنیا محبته چون دقیقا با حضور خودش خریده شده و سلیقه خودشه}

----

خدا حافظ و نگه دارت باشه گل مامان. 

تو از لحاظ اخلاقی بهترین دختر دنیایی برای من. 

---

البته نمی دونم چرا با بقیه فامیل سر مهربونی نداری. به زور میای پای تلفن تا با کسی صحبت کنی و ... بقیه از دستت ناراحتن از این لحاظ و من دلم میخواست فکر نکنن تو دختر نامهربونی هستی.