یک بنده خدایی بود هر وقت بحثی چیزی در جمع بود می گفت : والا چه عرض کنم. 

با یک ژستی که همه حمل بر درک ایشان از مشکل  می کردند. خلاصه بنا را می گذاشتیم روی اینکه عمیقا دردمند شده از شنیدن این مشکل و نهایتش این است که ظاهرا کاری از دستش ساخته نیست. 

 

ولی بعدها روزگار چرخید و چرخید و من  را با یک قسم جدید نفاق آشنا کرد. فهمیدم پشت آن والا چه عرض کنم ها خیلی چیزهای دیگری بوده نه این خوش خیالی بنده. 

الان در خصوص آدم هایی با کلام <والا چه عرض کنم> محتاطانه تر برخورد میکنم و اگر بیبنم این روند برای تامل بیشتر یا .. نیست و فقط یک استراتژی همیشگی است از ایشان دوری می کنم. 

 

آدم های رک همیشه قابل احترام تر هستند برای من. 

 

از دورویی در حد بی نهایتی متنفرم

 

پ.ن: نوشتم که هیچ وقت دردی که از فهمیدن این موضوع کشیدم هیچ وقت یادم نرود.