۳۰۹ مطلب با موضوع «من و من، من و جامعه + من و دین» ثبت شده است

چه باید کرد؟

بسم الله 

از همه ی آن بحث ها و تنشها، محبوبی مانده که خیلی خیلی خسته است. باردار بودن حساس اش کرده بود، توان جسمی اش را کم کرده بود و این مشکلات ضربه آخر را زد. عوض حمایت، در این دوران حساس فقط آزار دیدم. 

نتیجه ی همه ی بحث ها را در پست قبل نوشتم که حاصلش شد ایجاد یک موضوع جدید در وبلاگ _تحت عنوان:_ من و احقاق حقوق هیئت علمی های خانم

که ان شاء الله کم کم در مورد تمامی حقوق ضایع شده این قشر خواهم نوشت و در هر فرصتی که دست بدهد، سعی میکنم این مشکلات را حداقل برای آیندگان کمتر کنیم.


۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

این روزها...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۳ نظر

دعایم کن

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۰ نظر

خیری که از سرت گذشت...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۲ نظر

گره...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲ نظر

من و این همه و هیچ....

بسم الله 


بعضی وقت ها هست که یکی یکی ابعادی که بایست توی زندگی روشون تمرکز داشته باشم، یادم میان...


چقدر ایده آل و آرمان در سرم هست...


اوه... خیلی..


چقدر اینی که هستم از ایده آل هام فاصله داره.


... خیلی زیاد... :(


به هول و ولا می افتم که از وقت باقیمانده ام بهتر استفاده کنم.


یه مدت اینطور پیش میره


سخته ولی شیرین. اغلب پر از اضطرابه این دوران.


بعد فشاری که به خودم اوردم یکهو همه رو رها می کنم و یکی رو که بیشتر واسش استرس دارم فقط پی میگیرم.


و بعد یه مدتی انقدر فراموش میشن که انگار هیچ وقت چنین آرمانی نداشتم.


و باز سیکل یادآوری شون تکرار میشه.


و من همیشه مستاصلمم چطور میشه اینها رو با هم جمع کرد.


چطور میشه هم یه مادر موفق بود


هم یه همسر بی نظیر، الهه عشق و آرامش


هم یه دختر خوب واسه خانواده که مشکلاتشون رو حل کنه


و هم یه محقق عاالی توی رشته خودم


و هم یه استاد خوب واسه دانشجوهام


و هم یه فردی که مطالعات زیادی داشته باشه و افق دیدش واضح تر از اینی باشه که الان دارم. از بعد دینی و اجتماعی و ....


و چقدر به عمر رفته ام افسوس می خورم


خیلی زیاد


کاش مربی خوبی داشتم تا عمرم اینقدر تلف نمی شد....


کاش مربی خوبی برای دخترم باشم حداقل....


چطوری؟...


خدایا کمکم کن.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

واقعه نگاری:: قهر و آشتی (2)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۷ نظر

واقعه نگاری:: قهر و آشتی

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

بسم الله النور

بسم الله النور علی کل النور


پاک شدن همه اطلاعاتم از بلاگفا برایم شوک بدی بود. قسمتی را برگرداندم ولی قسمت هایی که برنگشت کامنتهای دوستان عزیزم بود و مطالب رمزی. که دقیقا مهمترین قسمت وبلاگم را تشکیل میداد و آنقدر افسوس خوردم که دیگر نای نوشتن نداشتم.

اما آدم دست به قلم که میشود انگار نمی تواند رها کند.

این شد که باز ادامه میدهم

ولی هرگز در بلاگفا نخواهم نوشت به تاوان صدمه بزرگی که بر همه زد.

انقدر نگفته ام که نمی دانم از چه بگویم


چند جایی که اپلای کرده بودم تماما ریچکت شد و من نمی دانم الان چه کنم؟ 

یک سال دیگر وقت بگذارم برای شروع دوره دکتری در خارج از کشور؟ بچه دار شدن مان چه می شود؟ میشود اینجا بچه دار شویم و بعد برویم؟ با یک مادر موافقت می کنند که بیاید با وجود یک بچه کوچک درسش را بخواند؟ 

نمی دانم...

به بهداشت مراجعه کردم برای آزمایشهای یک سال قبل از بارداری، فعلا گفته اند که وزنم بالاست و به دلیل اینکه پدرم هم دیابت دارند حتما بایست قبل از بارداری 17 کیلو کم کنم!! 


مجبور شدم تنبلی را کنار بگذارم و ورزش کنم همزمان با رژیم گرفتن. امیدوارم خیلی زود این وزن را از دست بدهم. صبر و .. ندارم. 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰