بسم الله. 


یک وبلاگی هست به اسم حموم زنونه نوشته دلاک عزیز. درست یادم نیست چند وقته که داخل feedly اضافه اش کردم و پست هاش رو میخونم. یادم نیست چطوری باهاش آشنا شدم و از کدوم پستش اینقدر خوشم اومده که به لیست وبلاگهایی که پیگیر هستم اضافه ش کردم. از اونجایی که قبلا توی بلاگفا بوده و از خردادماه اسباب کشی کرده به بلاگ اسکای، احتمالا مدت زیادی نیست که میخونمش. از چند وقت پیش در گیر بیماری مادرش بود و یه چیزهایی رو تعریف کرد که دیدم بهتره یاد بگیرم. 

یاد بگیرم یه چیزهایی خودخواهی نیست بلکه فقط دوست داشتن خود و احترام گذاشتن به خوده و عقل به خرج دادن.

اینکه تا مرز تلف شدن از خودت کار نکشی و خودت رو خسته نکنی. 

اینکه شرایط حاد بیماری مادرت رو جوری هندل کنی که نه از کارت بزنی نه خودت رو انقدر تحت فشار بزاری که کم بیاری. 

اینکه جوری زندگی کنی که با همین فرمون بشه سالها با نشاط زندگی کرد. کمتر مریض شد، کمتر کم آورد و ...

کاری که من درست 180 درجه مقابلش رو انجام میدم و با خوندن این وبلاگ به فکر فرو رفتم که چرا؟ کدوم راه حل عقلانیه کدوم احساسی؟ 

مسلما عملکرد من تابع احساسم بوده یا استرس یا ... که بازم میشه احساسی. عقلانی نبوده. 

راستش یکی از ایرادات من اینه برنامه تفریحی داشتن واسه خودم رو انقدر جدی نمی گیرم. یعنی واجب نمی دونم به صورت پیش فرض. و انقدر کار می کنم که بعد یکهو پنچر می شم. برنامه ای برای شادی تزریق کردن توی زندگی ندارم و ممکنه شرایط من رو تا جای خیلی بدی ببره. من مسلط به شرایط نیستم. شرایط مسلط به منن.


باید یاد بگیرم بهتر زندگی کنم.  

فعلا ایده ای ندارم.

این باید توی ذهنم می چرخه تا یه راه حلی متناسب با زندگی خودم براش پیدا کنم. امیدوارم بتونم توی برنامه ریزی عید 95 یه برنامه منطقی خوب بریزم با این رویکرد. 

دوستای گلم ممنون میشم شما هم از تجربه ها و ایده های در این راستاتون بهم بگین و کمکم کنین. 


پست های مرتبط از وبلاگ حموم زنونه نوشته دلاک عزیز

http://hamomzanone.blogsky.com/1394/11/17/post-87/%D8%B3%D8%B1%DA%A9%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D9%88%D8%A7%D8%B1


http://hamomzanone.blogsky.com/1394/10/29/post-83/%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%B1%D9%88%D8%B4-%D8%AF%D9%84%D8%A7%DA%A9