۳ مطلب در خرداد ۱۴۰۲ ثبت شده است

روزمره

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

این روزها با بوی روستا

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

و‌خدایی که در این نزدیکی است

امروز درمانده بودم از پر کردن وقت حسنا.

 

 

و اتفاقی با دو نفر از کارمندان دانشگاه آشنا شدم که مشکل من را داشتند. 

نشستم و یک ساعتی حرف زدیم. 

اطلاعات مفیدی داشتند به واسطه کارمند بودن.

حتی خبر دار شدم موسسه ای که من یک ماه پیش رفته بودم و برنامه ای نداشتند به آن صورت و امیدی نداشتم سر بزنم دیدم راه حل دارد برایم. برایمان. 

 

و اینکه خدا این اتفاق را چطور پیش آورد تا این اطلاعات به من برسد، برایم یک معجزه است.

 

خدایا شکرت شکرت شکرت

 

چه خوب خدایی هستی. گریه ام را به سختی کنترل میکنم کسی نبیند. 

از جایی که فکرش را نمی کردم کمک به من تنها در غربت رساندی محبوب من. 

 

و چقدر شرمنده ام بابت کم صبری ها و ناشکری هایم. 

 

پ. نوشت: برای پیام دوست عزیز مجازی ام که این روزها با بیماری کلنجار می رود. 

عزیزم چون هنوز خودت در وبت چیزی ننوشتی گفتم لابد صلاح میدانی من هم اشاره ای نکنم. از طرفی در پیامت نوشته بودی و نمی توانستم آنجا جواب بدهم. انگار بلاگ قابلیت ویرایش نظر تو و عدم نمایش قسمتی از متن را ندارد. برای همین اینجا جوابت را میدهم.

لحظه لحظه مراحل درمان را که می‌نویسی انکار من هستم آنجا و درک می کنم. دلم میخواهد بغلت کنم. دردهایت را کاش میشد جوری کم کنم. فقط میتوانم از این راه دور دعایت کنم. 

از کسی مثلا  پدرت یا .. برای کلاس بردن یا پارک یا خلاصه مشغول کردن بچه ها کمک بگیر ... تا خودت هم کمی در آرامش باشی.

میدانم. خیلی سخت است این دوران.  به خودت مدام و مدام این امید را بده که بالاخره میگذرد و به بعدش فکر کن فقط. بعدش که لبخند می ماند برای همه تان به خواست خدا. لبخندی که از دل درد زاییده می شود عمیق تر است و بیانگر لذت و درک بیشتری از عمق زندگی . مثل ققنوس جوان که از آتش برمیخیزد از دل این بیماری بیرون خواهی آمد به مدد خداوند. و آن وقت جور دیگری میشوی. خیلی زندگی زیباتر می‌ شود.  به این امیدها بگذران این دوران سخت را. 

این پست را هم گذاشتم که از خودم خبر بدهم. خبر خاصی نیست از پایان نامه که هنوز خیلی خیلی راه دارد. هستیم حالاحالاها. 

موافقین ۱ مخالفین ۰