۲۹ مطلب با موضوع «من و من، من و جامعه + من و دین :: من و زندگی با نشاط :: من و برنامه ریزی» ثبت شده است

من و ۱۴۰۲

سلام به همه ی دوستان مجازی.

 

امیدوارم سالی سرشار از سلامتی و تندرستی و شادکامی در پیش رو داشته باشید. 

 

 

برای من سالی که گذشت جوری نبود که از گذشتنش حس خوبی داشته باشم

 

حس میکنم روی عمر تلف شده حسابش کنم معقول تر است. لحظات آخر سال با حبیب حرف زدیم راجع به پست قبل و یک سری تصمیم هایی گرفتیم. این تصمیم ها روی روحیه من و حسنا و خود حبیب موثر است. دعا دعا میکنم شرایط ویژه‌ای از درس و کار حبیب برهم شان نزند. 

 

سال جدید سالی است که نرسیدن به برنامه ها خیلی خیلی بها خواهد داشت خصوصا روی روح و روان دخترم. بایست خیلی فشرده برنامه ریزی کنم. امسال سال مهمی است. روش برنامه ریزی ام را از تودوایست به بولت ژورنال تغییر میدهم. 

در نیمه اول سال بایست  این موارد را برنامه ریزی کنم.

-برنامه های فرزند پروری شرکت کنم. غیر از این بقیه مطالعات ام را فعلا رها کنم. این را تاکید میکنم. مطالعات سیاسی و اجتماعی و ....در اولویت بعدی بایست قرار بگیرند. 

-تزم را از خان بعدی عبور بدهم. سخت نگیرم. ایده آل گرا نباشم و همین چیز خوب را تمام کنم برود هی دنبال سوزن الماس در انبار کاه نگردم! زمان مهمتر است برای من. برای سوزن الماس بعدها وقت هست. 

-یک یا دو عمل جراحی لازم را انجام بدهم. دوره نقاهت هر کدام حدود سه ماه است. امیدوارم این ها را بتوانم در تابستان انجام بدهم و تز در بهار به خان بعدی رسیده باشد. 

-نیروی کمکی مورد اعتماد پیدا کنم که بتواند پرستار بچه هم باشد. این یک مورد یعنی مرتب بررسی کردن آدم های مختلف. کار سختی نیست. بیشتر آرزو و دعای امسالم است نه برنامه چون خروجی کاملا از دست من خارج است. 

-تفریح را بیشتر جدی بگیرم. به خاطر حسنا. غالب شب ها، شام را برویم پارک. آخر هفته ها اگر شد روستا.

-نیمه اول سال ده درصد وزن الانم را بایست کم کنم. با سالم خوری شروع میکنم و شنا و یک کلاس ورزشی نزدیک خانه. 

-برنامه ریزی مشترک با حسنا را ادامه می‌دهیم خدا بخواهد. و کلاسهایی که دوست دارد را ثبت نام میکنم. 

نیمه دوم سال را فعلا برنامه نریخته ام. خیلی چیزها بستگی به نیمه اول خواهد داشت. 

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

98 ای که گذشت..99 ای که پیش روست

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲ نظر

بایدها و نبایدهای برنامه ریزی

یک پیشنهاد:

یک پادکست حال خوب کن برای آغاز کردن سال نو یا شروع برنامه ریزی جدی برای بازه ای که رو به رومون هست از سایت آقای شعبانعلی

با تشکر از حسنای عزیز

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

سر خط تصمیم ها

روزمره نویسی

ادامه مطلب...

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

تکانی به خود

بسم ا... 

 

بعد از مدتها خمودگی، میخوام یه تکون اساسی به خودم بدم تا سال تحویل...

ان شاء الله

به لطف خدا

ادامه مطلب...

۲۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

همت بلند و تلاش مستمر

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

بعد از 11 روز تاخیر، به قرار ماهیانه ام رسیدم. بازم خدا رو شکر. همینکه حتی با تاخیر هم، اینکه بازم میشه انجام بدم شکر داره. خوب شرایط همیشه که روتین نیست که انتظار داشته باشم سر تاریخ تعیین شده از مدتها قبل بشه یه کار رو کرد دیگه.

 

 

کتاب  "همت بلند و تلاش مستمر" را از کتابخانه دیجیتال نور خریدم و قسمت کوچکی اش را فرصت کردم بخوانم. از سمیه و حورای عزیزم ممنونم بابت این کتابخانه. اوقات خوش زیادی را تا به حال در آن گذرانده ام :) خیر ببینید الهیییی. 

 

 

خوب برویم سراغ مساله این روزهای من: یعنی همت بلند و تلاش مستمر

 

ادامه مطلب...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

بعد از گذر از بحران

بسم ا...

 

برای من بعد از رد کردن یک بحران، (( توی پرانتز: حالا چه بیماری مادرم، چه سایر شرایطی که زندگی رو از حالت عادی خارج میکنن و من از برنامه های عادی زندگیم کلاً باز میمونم))

بعد از اینها

هیچ چیز بهتر از برگشتن و خوندن وبلاگم نیست!

 

 

ادامه مطلب...

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نامه هایی به خودم

 پست قبل پراکنده از همه جاست، ذهنم پراکنده است و تنها چیزی که میدانم اینست که غم دارم و نمیدانم چه کنم. رمز مطلب همانست که برای بزرگترین چالش زندگیم بود.

 

پست فعلی قسمتی از نامه های یک پاراگرافی پنج شنبه ها به خودم، تقریباً سه ماه اخیر. 

 

ادامه مطلب...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

معجزه انضباط فردی

بسم ا... الرحمن الرحیم


این یکی از کتاب هایی است که در دوران بیماری و استراحت مطلق خواندم. حرفهای ساده ای که تماماً میدانیم ولی بعضی وقتها از زبان دیگر شنیدن، تاثیر دیگری دارد و تکان دهنده. برای من که خیلی خوب بود. چون میخواندم تا به کار بگیرم. 

در ادامه برخی از نکاتی که برایم جالب بود را می آورم:

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

سال از نیمه گذشت و من و دل هیچ نکردیم...

بسم ا...

سال از نیمه گذشت و من و دل هیچ نکردیم...

نمرات من در این بخش ها:

سلامتی :

 وزن ام همین طور داره میره بالا در صورتی که قرار بود بیاد پایین!. صورتم دچار لک شده و درمان جواب نمیده،  ورزش رو هر روز به فردا موکول کرده ام.

بعد مذهبی و فرهنگی:

 تعداد کتابهای خوانده شده. نمازهای قضای خوانده شده.  صفر! کتابی دست نگرفته ام. نمازهای یومیه را هم بد میخوانم چه رسد به ادای قضاها.


در بعد زندگی شخصی خودم: 

زندگی خانوادگی و همسرم و فرزندداری، رو به افول! شور و شوق از زندگی مان رفته. 


بعد علمی: کیفیت تدریسها. مقاله ها:

این بعد هم افتضاح است. روزگاری بهترین استاد بودم. حالا کلاس های اصلی ام به حدنصاب نرسیده اند! مرا چه شده؟ چرا اینطور شده؟ حالم بد است. از مقاله ها خبری نیست..


بعد ارتباطی. تعداد روابط خوب مثبت:

در لاک خودم فرو رفته ام. غیر از یک همکار در دانشگاه با کسی ارتباط خاصی ندارم. بدجور احساس تنهایی میکنم. دوستان قدیم در حد تبریک ها و ... هستند نه قدری که راحت روح شوند. این بد است


بعد مالی
شاخص: میزان پس اندازها یا سرمایه گذاریها.  افزایش دانش اقتصادی و تحلیل اقتصادی: 

نه پس اندازی دارم نه دانش اقتصادی


از این بیشتر نمی توانم ادامه بدهم بقیه بعدها بماند.

تا همین جایش هم معلوم است چقدر افتضاح کرده ام.

همه چیز را تعطیل کرده ام برای یکی و آن یکی هم هیچ...


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

یادداشت هایی برای آینده

بسم الله الرحمن الرحیم


سلام به دوستان گلم

طاعات و عبادات همتون قبول درگاه حق

امروز از ذوق کشف جدیدم اومدم اینجا بگم. خاطرتون هست یکی از آرزوهام نوشتن "یادداشت هایی برای آینده" ام بود که در زمان مقرر دستم برسه. 

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نق نق کردن و لیست کارها!

منبع: اینجا

احتمالاً برایتان پیش آمده که یک فهرست کار با ۱۰ وظیفه مختلف نوشته باشید که باید در مدت زمان کوتاهی انجام می‌شدند. وقتی کار را شروع می‌کنید، سنگینیِ کارها باعث می‌شود که احساس فلج بودن همراه با حسِ اجبار و میل به نق‌نق به شما دست دهد.

این میل به نق‌نق کردن که احساس می‌کنید، نتیجهٔ داشتنِ تعداد زیادی کار متعارض است. دو روان‌شناس به نام‌های رابرات امونز و لاورا کینگ در کتابِ «Willpower: Rediscovering the Greatest Human Strength» گروهی از افراد را بررسی کرده‌اند که ۱۵ هدف را برای دستیابی فهرست کرده بودند.

آنها متوجه شدند که داشتنِ یک فهرست از اهداف متعارض باعث می‌شود که فکرهایی تکراری راجع به کارهای در حال انجام به وجود بیاید. یک نگرانیِ دائمی در ذهن فرد بروز پیدا می‌کند.

انسان‌ها تکمیل‌گرا (completionist) هستند. یعنی ما دوست داریم کارها را تکمیل کنیم. روان‌شناس‌ها به آن احساسِ نق‌نق کردن یا اثرِ زیگارنیک (Zeigarnik effect) می‌گویند. این پدیده در روان‌شناسی سابقه‌ای طولانی دارد. ذهنِ ما روی یک کارِ تکمیل‌نشده متمرکز می‌شود و باعث می‌شود که از نظر جسمی و ذهنی رنج بکشیم. وقتی کار تکمیل شد، از باری که بر دوشمان بود، خلاص می‌شویم.

عجله برای تکمیل کردنِ تمام کارها، حالتی است که ذهن ما خیلی به آن علاقه دارد. پس در درجه‌ی اول، چرا این فهرست‌های طولانی را می‌نویسیم (که تکمیل کردنِ کارهای موجود در آن زمان زیادی می‌برد)؟

این یکی از مهم‌ترین نقاط ضعفِ لیست کارهاست.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

فرمول دویدن در ماراتون زندگی (2)

منبع: اینجا

اراده: مهمترین منبع ذهنی شما

اگر بخوایم کمی دقیق‌تر باشیم، اراده یعنی توانایی شما برای انجام کارها. اراده مشخص می‌کنه که مثلا چقدر برای شما آسونه که دست به کاری بزنین، در مقابل خوردن تنقلات مقاوت کنین یا بدوین و ورزش کنین. و در نتیجه اراده ابزاری برای موفقیت در تمام عرصه‌های زندگیه.

اراده رو مثل یک ماهیچه تصور کنین: اراده چیزیه که شما می‌تونین هر موقع که نیاز بود منعطفش کنین یا بهش استراحت بدین. اراده هم مثل ماهیچه، با تمرین قوی می‌شه و اگر هم به اندازه ازش استفاده نکنین از دست میره. و دقیقا مثل یک ماهیچه، اراده هم وقتی در طول روز دائم ازش استفاده کنین، توانش رو از دست میده.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

فرمول دویدن در ماراتون زندگی (1)

اگر شما می‌تونین هر موقع که می‌خواین شروع به کار کنین، تنقلات هیچ وقت شما رو وسوسه نمی‌کنه، همیشه به رژیم غذایی و برنامه تمرین ورزشی‌تون وفادار هستین و شبکه‌های اجتماعی و ایمیل هیچوقت حواس شما رو پرت نمی‌کنن، شما دست بالاتر رو از دیگران دارین.
نه؟ خب منم همینطور. اما من چیزی رو یاد گرفتم که خیلی کمک می‌کنه.
همش به قدرت اراده بستگی داره؛ یعنی همون بخشی از مغز که ما تصمیم می‌گیریم که عملی رو انجام بدیم. هر موقع ما سعی کنیم کاری رو انجام بدیم که بر خلاف انگیزه، عادت و تمایلات ما باشه، داریم از بخشی از قدرت اراده استفاده می‌کنیم.

افلاطون در حدود ۴۰۰ سال قبل از میلاد مسیح، با تمثیل از یک ارابه، کشاکش اراده درونی رو توصیف کرده. در این حالت، شما یک ذهن منطقی و مقدار مشخصی اراده دارین. و ارابه توسط دو اسب که توصیف‌گر انگیزه روحی و خواسته‌های ما هستن کشیده می‌شه. ارابه‌ران می‌تونه برای مدتی اسب‌ها رو هدایت کنه، اما اگر مدت زیادی با اونها بجنگه و یا نیروی کافی نداشته باشه، اسب‌ها در نهایت کنترل ارابه رو به دست می‌گیرن و علیه تمایلات منطقی ما عمل می‌کنن.

خب حالا همه چیز به ذهن ما بر‌می‌گرده: اگر ما برای مدت زیادی با تمایلاتمون مبارزه کنیم، ذهن منطقی ما خسته می‌شه و ما اون اراده مورد نیاز برای انجام چیزی که ذهن منطقی‌مون می‌خواد رو از دست می‌دیم. 

پربازده بودن، مدیریت کردن انگیزه‌ها، و ایجاد هر تغییری که در زندگی به دنبالش هستیم، همش به توانگر کردن ارابه‌ران واطمینان از اینکه ما می‌تونیم انرژی‌مون رو در مسیر درست هدایت کنیم بستگی داره. برای این‌کار باید اراده رو به وجود بیارین.

به نقل از اینجا:

https://taskulu.com/fa/%D9%88%D8%A8%D9%84%D8%A7%DA%AF/%D8%AA%D9%82%D9%88%DB%8C%D8%AA-%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D9%88-%D9%BE%D8%B4%D8%AA%DA%A9%D8%A7%D8%B1/


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

چگونه اهداف خود را ترسیم کنیم و در مسیر رسیدن بمانیم؟

بسم الله.

این مطلب کاملاً از این وب برداشته شده است:

http://thecoach.ir/%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87-%D8%A7%D9%87%D8%AF%D8%A7%D9%81-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D8%B1%D8%A7-%D8%AA%D8%B1%D8%B3%DB%8C%D9%85-%DA%A9%D9%86%DB%8C%D9%85-%D9%88-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D8%B3%DB%8C%D8%B1/



هدف داشتن سالیان درازی است که دغدغه‌ی اصلی آدم‌هاست. ما معمولا در موقعیت‌های مختلف مثل شروع یا پایان سال یا حتی روزهای تولد به این فکر می‌کنیم که چه برنامه‌هایی می‌خواهیم داشته باشیم و به چه سمتی برویم. هدف‌مند بودن، براساس تحقیقات مختلف معیار مهمی در سلامت فردی و اجتماعی است. هدف‌مند بودن می‌تواند انگیزه‌بخش و اثرگذار باشد و البته انتخاب اهداف اشتباه یا دور از دسترس می‌تواند اثری معکوس داشته باشد. یعنی باعث ناامیدی شود. شیوه‌ی نگاه ما به اهداف و آینده می‌تواند اثر مهمی در پیگیری اهداف داشته باشد. در واقع انتخاب اهداف همیشه بخش ساده‌ی کار است و اکثر افراد می‌دانند که در زندگی باید روی چه چیزهایی تمرکز کنند اما مسئله‌ی اصلی همان ماندگاری و پایبندی به اهداف است.

حالا سوالی که باید به آن فکر کرد و برایش در جستجوی پاسخ بود این است که چطور هدف‌گذاری کنیم که دور از فانتزی‌ها باشد و بتواند به ما انگیزه‌‌ی حرکت بدهد و خود اهداف باعث نشوند که در پایان یک سال (یا یک دوره) وقتی کارنامه‌مان را نگاه می‌کنیم احساس کنیم کار خاصی انجام نداده‌ایم؟ و همینطور چه عواملی پایبندی ما به اهداف را متزلزل می‌کند و باعث می‌شود کارهایی را نیمه کاره رها کنیم؟

در بخش‌های زیر نکاتی که در این‌باره مهم هستند و کمتر درباره‌ی آنها صحبت می‌شود را توضیح می‌دهم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

96 ای که گذشت

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲ نظر

حاشیه.. متن

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۵ نظر

برگشت به اعتدال

بسم ا...


از پنج شنبه که کار آخر را فرستادم خیلی فکر کردم


به لیست کارهای عقب افتاده غیر کاری که در Colornote به لیست بلندی تبدیل شده اند.


به اینکه این مدت همه چیز را تعطیل کرده ام و چسبیده ام به این مقالات


به اینکه حتی این ترم درست و حسابی هم به تدریس دل نداده ام، تیم پژوهشی را مدتهاست رها کرده ام و سرگردانند بچه ها، کار اجرایی ام را که باز صحبت کردم و فهمیدم ماجرا همه از دکتر ح آب میخورده و مشکل حل شد با صحبت کردن و باز باید وقت بگذارم، 


این از سایر بعدهای کاری که رها کرده بودم 


از بعد غیرکاری


به حسنا و کم کاری هایم در حق اش


به اینکه کمی بخوانم در مورد مهارتهای لازم و با دخترم کار کنم. کتاب برایش بخوانم که نخوانده ام تا حالا!


به هزاران بیماری ایجاد شده ای که حتی برایش یک دکتر هم نرفتم، به مادرم که قرار بود دکتر ببرمش برای گذاشتن دندان مصنوعی که خودش پروژه ای است.


به کتابهایی که دوست داشتم بخوانم


به تفریح هایی که نکردم، مهمانی هایی که ندادم و ... 


به حتی خریدهای لازمی که به بعدها موکول کرده ام، حتی الان 4 ماه است با عینک داغون شده سر میکنم و نرفته ام عینک بخرم!


به اینکه زمان انتظار را متفاوت از قبل بگذرانم


به مقاله ها برسم،


ولی نه فقط به مقاله ها


سعی کنم مدل اعتدال را پیاده کنم


سخت است


به قول دختر معمولی شاید 24 ساعت شبانه روز برایت کم باشد!


که هست


ولی خوب همیشه برای مهم ترین کارها وقت هست


بایست هر روز اهم و مهم کنم ولی نه طوری که فقط مقاله برنده شود.


بایست استرس ام را مدیریت کنم و نگذارم این چندین ماه باقیمانده را هم باز مثل 8 ماه اخیر بگذرانم، یک بعدی.  استرس مهم ترین دلیل من برای یک بعدی شدن بود


دعایم کنید دوستان جان.


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

برنامه ریزی

استراتژیست معروف آلمان در قرن 19 می گوید:

هیچ نقشه جنگی در هنگام برخورد با دشمن درست از آب در نمی اید!


پس چرا نقشه طرح می شود؟

فرمانده آیزن هاور پاسخ می دهد:

در آماده شدن برای جنگ من فهمیدم که "برنامه" Plan بی فایده است!

اما برنامه ریزی Planning ضروری است!


پ.ن: 

زندگی نیز در واقع یک جنگ است. 

منظور جملات بالا اینست که به Plan قبلی نچسبید! مرتب نگویید من بایست به فلان هدف برسم باید این بشود ان بشود! خیر. این کار نتیجه ای جز شکست ندارد.

بایست انعطاف پذیر باشید. 

راحت بگویید نظرم عوض شد!

این انعطاف پذیری یعنی مرتباً پروسه برنامه ریزی را در طول زندگی و حتی هر روز تکرار کنید.

برگرفته از ویدوی انعطاف پذیر باشید از دارن هاردی

اصل مطلب را اینجا ببینید:

http://www.panteashop.ir/%D8%A7%D9%86%D8%B9%D8%B7%D8%A7%D9%81-%D9%BE%D8%B0%DB%8C%D8%B1-%D8%A8%D8%A7%D8%B4%DB%8C%D8%AF/


پ.ن2: من یکی هر وقت برنامه درست پیش نمیره مصرتر میشم و بیشتر به خودم فشار میارم و مسلماً کمتر نتیجه میگیرم. 

یاد نگرفتم انعطاف پذیر باشم

میدونستم تا حد زیادی یک دنده و غد هستم

اما تا حالا از این جنبه به خودم و موفقیت ها و شکست هام نگاه نکرده بودم

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

عمر گران میگذرد، خواهی نخواهی...

 

کار جان را تن ندادم روزگار از دست رفت

دست در کاری نزد دل تا که کار از دست رفت

جان نشد در کار جانان بار تن جان برنداشت

دل پی هر آرزو شد کار و بار از دست رفت

عمر در بیهوده شد صرف و نشد کاری تمام

روزگار دل سر آمد روزگار از دست رفت

پار میگفتم که در آینده خواهم کرد کار

سربسر امسال وقتم همچو پار از دست رفت

فرصت آن نیست ساقی باده در ساغر کنی

تا کنی سامان مستی نوبهار از دست رفت

کو تهی عمر ببن با آنکه بهر عبرتست

تا گشودی چشم عبرت روزگار از دست رفت

گوش بر گلبانگ بلبل تا نهادی گل گذشت

چشم تا بر گل گشادی نوبهار از دست رفت

وصل جانان گر شوی روزی بروزی یا شبی

تا که شرمی بشکند لیل و نهار از دست رفت

آمدم تا شهریار از شوق روی شهریار

در نظاره شهریارم شهریار از دست رفت

نقش عالم را بمان در وی نگاریرا بجو

گر نظر برنقش افکندی نگار از دست رفت

با دلم کردم قرار آنکه باشم برقرار

چون بکوی او رسیدم آن قرار از دست رفت

از متاع این جهان کردم غم او اختیار

اختیار غم چو کردم اختیار از دست رفت

جان من بگداختم در هجر رویت چارهٔ

چارهٔ تا میکنی فکر این کار از دست رفت

گفت گو بگذار با خلق و بحق رو آر فیض 

پا بکش از صحبت اغیار یار از دست رفت




پ.ن: دلم برای زندگی کردن تنگ شده.


پ.ن2: غزل از فیض کاشانی

اینجا:

https://ganjoor.net/feyz/divanz/ghazalz/sh181

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

جهت تعویض اولین پست وبلاگ

بسم ا... الرحمن الرحیم


پست قبل در حال خیلی ناامیدی نوشته شد


از همه ی دوستای گلم بابت حرفهای خوب شون ممنونم. 


یه مقداری فکر کردم.


الان میدونم مقصر خیلی از رفتارهای همسر، خودم هستم


اینکه زنانگی نمی کنم 


اینکه اون رو پادشاه زندگی ام نکردم


که حالا خودش رو از زندگی کشیده بیرون و مسئولیت پذیری نمی کنه.


البته به گذشته اش هم مرتبه نه فقط من


ولی این چند روزه 


با کمی ترش رویی


و بعد چاشنی همسر سوپراستار پنداری


که در این کانالهایی که قبلا به مرجان عزیز گفتم نوشته


کمی اوضاع بهتره 


دارم کمی سیاست زنانه یاد میگیرم و به کار می گیرم.


البته کمی


و بهبود هم کمه


ولی  بازم خوشحالم. چرا آدم امید نداشته باشه؟


این پست رو نوشتم که پست قبلی محو بشه فعلا :دی 


ضمنا یه سوال کامپیوتری. 


هارد اکسترنال wd ام که تمام زندگی ام بود به فنا رفته! در Device manager میاره به صورت دیوایس ناشناس.

در disk manager اصلاً هنگ میکنه و بازش نمی کنه یا باز میکنه و نیست یا از هزار مورد یکبار باز میشه و هست ولی uninitialize

چه کنم؟

اینو بگم انقدر که همه ی زندگی ام روشه نمی تونم بدم بیرون.

و اگه بگم کل فولدر Researchs که همه ی هم و غم این روزهام بوده روش بوده و هیچ بک آپ به روزی ازش ندارم، من رو با چه نوع ماهیتابه ای میزنین؟ چدنی یا ...؟

اگه بگم آخرین بگ آپم مال آذر پارسال بوده چی؟! چه نوع ماهیتابه ای رو پیشنهاد میدین؟

 وقتی این مشکل پیش اومد گفتم خوب اردیبهشت هم یه بک آپ گرفتم انگاری! بعد رفتم دیدم نوچ! آلزایمر بنده بیش از اینهاست. آخرین بک آپ مال آذرماه پارساله :( 

و انقدری هم فکر کردم به Dropbox و .. اعتمادی نیست که ایده های خفن من روش باشه که کلاً از سرویس های cloud هم استفاده نکردم! 

به نظرتون چه نوع ناسزایی مناسب منه الان؟

حالا مجبورم انقدر توی نت بچرخم و هر راه حلی هر کسی داده اعمال کنم که یا درست بشه یا ....

هنوز عین این مصیبت زده های شوکه شده ای که وقت شنیدن خبر می خندن هستم. باورم نمیشه اطلاعاتم از دست رفته باشه! 

رفتم توی todoist اضافه کردم backup گرفتن!! و در todoist دیدم تسک تکراری هم میشه تعریف کرد! باشد که به ضرب و زور این آلارم ها آدم شویم و یادمان نرود بک آپ بگیریم!

کسی هست توصیه ای داشته باشه؟ یا جایی که انقدر مطمئن باشه که زندگیم رو بدم دستش؟

کل پروژه های تحقیقاتی نصفه نیمه ام روی اونه. امیدم به امتیاز توی همین فایلهاست. آیا بدبخت میشم؟ 

فایلهای نیمه نهایی بعضی ها رو روی ایمیل ها دارم ولی خوب جمع و جور کردن مجدد شون خیلی خیلی وقت گیره و همه رو هم روی ایمیل ندارم. بعضی رو دارم اونم خیلی پراکنده :( 

الان مثلا فصل جمع بندی و ارسال به ژورنالها، نوشتن گزارش اجرایی طرح انجام شده، ویرایش نهایی کتابم و ... است. بعد من کل هاردم رو از دست دادم! 

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

اولویت

بسم الله الرحمن الرحیم


خدا نگه دارد دوستان وبلاگی خوب را.

که در و گهر می بارد از وبلاگشان

مثل نویسنده وبلاگ کوچکهای بزرگ


با این پست:

http://koochak.blog.ir/1396/02/09/%D8%B3%DB%8C%D8%B5%D8%AF-%D9%88-%D9%87%D8%B4%D8%AA%D8%A7%D8%AF-%D9%88-%DB%8C%DA%A9


یکی از دلایل مهم تردید و تاخیر در تصمیم گیری، مرتب نبودن ارزشهاست. اگر یک بار بنشینم و ارزشهایمان مثل خانواده، سلامتی، رضای الهی، اشتغال، ادامه تحصیل و ... را بنویسیم و شماره گذاری گنیم، هم پشیمانی و احساس گناه و هم تردید و پریشانی تا حد بسیار زیادی کم می‌شود. 

+ دختری که لیست ارزش ندارد و بنابراین نمی‌داند در لیست ارزش هایش ازدواج الویت است یا ادامه تحصیل، هر تصمیمی بگیرد در آینده پشیمان می‌شود.  
+ از دوره جدید موفقیت آقای حورایی

پ.ن:
مدتی است ترتیب اهم و مهم هایم از دستم در رفته ...
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

سالی که پیش روست...

بسم رب الحسین


امسال را با نام حسین شروع میکنم


و جانماز متبرکی که اول سال همکار حبیب برایمان از کربلا آورد را به فال نیک میگیرم.


از دید من شروع سال مان می شود دیروز...


روزی که با هم در مورد عیب هایمان حرف زدیم و حرف زدیم و حرف زدیم...


بعد از تمام شدن همهمه دید و بازدیدها و ...


فرصتی شد تا به خودمان برسیم.


البته بماند که من ناراحت بودم و بیشتر من گفتم و کمتر شنیدم.


روزی که از رخوت و سستی و کم انگیزگی ای که در دلم و احساسم از زندگی مشترکم ریشه دارد حرف زدم و تا حد زیادی فهمیده شدم. 


تا حد زیادی فهمیده شدم که دارم با آخرین امیدهایم جلو می روم و خیلی از رفتارهای حبیب مرا بی انگیزه می کند..

او نیز همین طور..


خدایا کمک کن امسال این مساله ها را به حول و قوه ی تو حل کنیم


کمک کن باز برگردیم به دوران اوج تلاش.


که تو بنده های تلاشگر را دوست تر میداری


کمک کن پدر و مادر خوبی برای گل دخترمان باشیم. دختری که هر روز تو را یاد من می اورد. معجزه ی مهربانی و رحمت و بزرگی تو را. 

کمک کن شکرگذار خوبی باشیم با بنده ی خوب بودن.


کمک کن باز با هم بتوانیم به درستی و خوبی حرف بزنیم و کمک کن راه درست را پیدا کنیم.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نامه های بلوغ - نامه اول (بینش ها و گرایش ها)برای محمد

بسم ا... الرحمن الرحیم


این روزها بایست قاعدتا در حال مطالعات شروع ترم جدید باشم ولی دست و دلم به کار نمی رفت. روحم چیزی را کم داشت. 

سیراب شدن را.

و هر چقدر با بهانه های حالا وقتش نیست و بعداً اساسی و ... فریب نخورد. 

و چقدر خوب که این کتاب خوب را داشتم. نامه های بلوغ به قلم عین-صاد (استاد علی صفایی حائری)


نامه های یک پدر برای فرزندانش در هنگام بلوغ.


در این کتاب خیلی جاها گم می کردم نقش خودم را. جایی که چون طفلی در آستانه بلوغ گوش جان میدادم به کلام دلسوزانه ی عین صاد عزیز و انگار به من میگفت بابا. و من چقدر تشنه بودم که کسی پدر وار نصیحت ام کند. خیلی به عمق جانم نشست.

و جاهایی که خودم نیز رسیده بودم به حرف عین صاد عزیز و میخواستم این نکته را به دخترم بگویم. اینبار من میشدم والدی که میخواهد برای فرزندش نامه بنویسد.


قسمت هایی از این کتاب:


من امیدوارم تو فرزند همت خود باشی٬ که به پدرانت نیاز نباشد و فرزندانت به تو افتخار کنند؛ که آن حکیم (سقراط) در جواب شماتت آن دشمن - که او را به پدرش سرزنش کرده بود - گفت: تو به پدرانت افتخار می کنی؛ اما من فرزندانم به من افتخار خواهند کرد.«  تو پایان افتخارات گذشته هستی و من آغاز فردا... »

( صفحه ۱۶ )

---------

آنچه چراغ ها را مطرح می سازد، خود تاریکی است... برای تو بس که از ظلمات نترسی که هدایت خدا در متن گمراهی ها جلوه دارد (اینطور نمایان می شود). صفحه 17

---------

عیسی می گفت: کسی که دو بار متولد نشود، به ملکوت خدا راهی ندارد. صفحه 17

---------

بابا در این نکته تامل کن ، ببین در برابر آنچه به دست می آوری ، چه از دست می دهی. در این محاسبه ، خودت را در نظر بگیر تمام باخت ما از اینجاست که خودمان را به حساب نمی آوریم ، فقط حساب می کنیم چه به دست آورده ایم و نمی بینیم چه از دست داده ایم. صفحه 23

---------

خدا اراده کرده و مى‏ خواهد که ما راحت باشیم؛  «یُریدُاللّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ» و این یُسر، یُسر وجود ماست، نه یُسر کارها و امور؛  چون کارها براى کسانى راحت مى‏ شود که وجودشان راحت شده باشد. فراغت براى کسانى است که به وسعت قلب و سعه‏ صدر رسیده باشند... صفحه 28

---------

زندگی سخت نیست; اگر بتوانیم با سختی ها راحت باشیم و از رنج ها بهره برداریم و این همان جمله ی کوتاه است که در تفسیر سوره ی «کوثر» آمده.  موقعیت ها مهم نیستند و شرایط مهم نیستند; وضعیت ما و طرز برخورد ما، اهمیت دارد; چون برخورد خوب، می تواند در شرایط بد، کارگشا باشد. صفحه 28

---------

این ها، کارهایی است که باید همیشه با آن ها باشی:  

- بیداری شب و جمع بندی کارهای روز و برنامه ریزی برای فردا; 

 - احسان و اطعام و گذشت، آن هم بدون تکلف و با حساب; 

 - انس با خدا و تضرع، و محاسبه ی کارها با عنایت های خدا و مقایسه ی اعمال خود با نعمت های او;

  - انس با قرآن و قرائت بسیار، تا زمینه ی آشنایی با معنا و روح قرآن فراهم شود;

  - انس با حدیث و کلام معصوم تا به احاطه به وحی و به جمع بندی احادیث موفق شوی; 

 - فقه به معنای وسیع «تفقه » در دین، نه آشنایی با احکام، به تنهایی;  

- آشنایی با گذشته و حال و درک وضعیت و موقعیت کنونی و بینش تاریخی، اجتماعی و سیاسی;  

- و عهده داری کارهای بزرگ و همت بسیار .  

اگر این همه را بخواهی، ناچار به طرح و تقدیر و برنامه ریزی خواهی پرداخت . چون «عمل » ، بدون «طرح » امکان ندارد . و طرح، براساس «هدف » شکل می گیرد و نیازها مرحله بندی می شوند و به خاطر تامین امکانات و رفع موانع، باید دست ها را بالا زد و حتی از موانع، وسیله ساخت . صفحه 44

---------

منتظر نباش که در راهی بدون مانع و در زمانی بدون گرفتاری دست به کار بشوی . بکوش که در برنامه ات، حتی برای گرفتاری ها مالیات بگذاری و از آن ها عوارض بگیری . صفحه 44


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

چه  حسرتی برایم باقی می‌ماند؟؟!!

سلام به دوستای گلم

این مطلب رو در سایت متمم خوندم. در حالت کلی این سایت رو توصیه می کنم. مطالب خوبی داره نوشته محمدرضا شعبانعلی در خصوص مدیریت زندگی.

ادامه مطلب رو از این سایت می آورم. یک سئوال هستش که اگر دوست داشتین جوابش رو با من شریک بشین و با هم بهش فکر کنیم، خوشحال میشم. 


بد نیست به این سوال در خلوت خودمان فکر کنیم که:

اگر امروز بمیرم، حسرت چه چیزی را خواهم خورد و جای خالی چه رویداد یا اتفاق یا دستاورد یا تجربه‌ای را حس خواهم کرد؟

همیشه به ما گفته‌اند که اگر فقط یک روز فرصت زنده ماندن داشته باشی (یا یک ساعت یا یک ماه یا یک سال) چه کار خواهی کرد؟

یا به ما گفته‌اند که دوست داری قبل از مردن چه کارهایی انجام دهی؟

اما توجه داشته باشید که سوال فوق، سوال متفاوتی است و احتمالاً جواب‌های متفاوتی هم خواهد داشت.

سوال این است که اکنون فرصت تمام شده و از تمام داشته‌ها، فقط حسرت است که برایت باقی مانده.

بزرگترین حسرت باقیمانده چیست؟

کاش فرصت کنیم و به این سوال فکر کنیم و پاسخ قطعی آن را پیدا کنیم.

احتمالاً به وقتی که برایش صرف می‌کنیم می‌ارزد.

همچنانکه در ابتدای این مطلب گفتیم، ضمن اینکه منعی برای بحث و گفتگو در زیر این مطلب وجود ندارد، با توجه به شخصی بودن این سوال (و احتمالاً پاسخ آن) منتظر نیستیم که دوستان متممی الزاماً حرف‌هایشان را اینجا بنویسند.

همین که چند دقیقه‌ای را به پاسخ این سوال فکر کنیم، احتمالاً اتفاق مثبتی خواهد بود.


پ.ن1:  جواب خودم رو میام توی کامنتها می نویسم. 

پ.ن2:

یه فایل صوتی هست به نام من و مرگ من با صدای همین آقای شعبانعلی. 

http://radio.shabanali.com/mydeath1.mp3

توصیه میکنم گوش کنین

بقول ایشون ، تنها کسی از مرگ می هراسد که تمام توانش را زندگی نکرده باشد.

من از مرگ میترسم! 

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بعد علمی سال کاری پیش رو.

بسمک یا عون


خدایا یاریگرم باش در سال کاری پیش رو به این اهداف برسم. برای یادآوری به خودم ذکر می کنم:

  1. - 20 امتیاز آموزشی { 5 امتیاز کیفیت تدریس، 14 امتیاز کمیت تدریس، 8 امتیاز پرورش محقق شامل کارگاههای آموزشی که هر 8 ساعت آن معادل 0.5 امتیاز است}
  2. -50 امتیاز پژوهشی که 30 امتیاز مقاله و 5 امتیاز رعایت مقررات موسسه و 15 امتیاز مشاوره پایان نامه و داوری ها و ... است. 
  3. 10 امتیاز اجرایی که 5 امتیاز حضور تمام وقت است و 3 امتیاز راه اندازی آزمایشگاه و .. یا ساعت کار اجرایی
  4. 10 امتیاز فرهنگی که جلسات هم اندیشی تا 2 امتیاز است و کارگاه ها و .. هر 16 ساعت 2 امتیاز(حداکثر هم 8) 



سال سختی پیش رو دارم.

مدرک زبان هم بایست بگیرم. یا داخلی یا IELTS. بستگی دارد سال بعد تصمیم مان برای رفتن یا ماندن چه شود. 


یعنی می شود خدا به همه ی اینها برسم با وجود حسنا؟ 


۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نذر

بسم الله الرحمن الرحیم


برای سلامتی دخترم خیلی نذر کردیم. مادرم، مادر حبیب 

لحظه ای که مضطر بودم فکر کردیم چه نذری کنیم. قربانی ای که برای تولد حسنا داده بودیم قبل از اینکه من برسم نظرم را بگویم رسید به فامیل و همسایه.  راستش نذر اینطوری به دلم نیست. نه در فامیل کسی مستحق است نه در همسایه. 

اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که یک بار دیگر قربانی کنیم. اینبار برسد به فقیر و یتیم. فقط و فقط. 

خیلی مضطر بودم.

برای من هیچ وقت دل کندن از پول سخت نبوده. 

خیلی راحت می بخشم. 

حتی برای روز مادر امسال در نظر داشتم یک وام 4 میلیونی بگیرم یک ساله و با آن دو تا ماشین لباس شویی اتوماتیک برای دو تا مادر بخرم. اسفند ماه دو تا از وام هایمان تمام شد و مبلغی که از حقوق می ماند را میخواستم اینطوری باز صرف وام دیگری کنم که حبیب رضایت نداد و گفت ما الان خودمان به این پول احتیاج داریم و بقیه خواهر برادرهایش چه می گویند و ... تا اینکه منصرف شدم ولی ته دلم حسرتش ماند که این کار را کی خواهم کرد؟ دلم تاب نمی آورد ببینم مادرها با این کمردرد و پادرد با ماشینی لباس بشویند که آبکشی را بایست خودشان دستی انجام بدهند.

راحت راضی ام به سختی دادن به خودمان و گذشتن از پول اصلا برایم سخت نیست. اهل جمع کردن نیستم ابداً. 

فکر کردم چنین نذری برای منی که اهل جمع کردن نیستم، نذر سختی نیست. این نذر هم باشد ولی کم است.

در ذهنم گشتم چه چیز است که برایم سخت است

بایست همان را نذر کنم.

نذرم انجام کاری است به مدت شش ماه. 

دخترم را خدا در ایام اعیاد شعبانیه به ما بخشید. روز بعد از تولد امام حسین، روز ولادت حضرت عباس. و نذر من به خاطر طفل شش ماهه امام، شش ماه انجام دادن کاری است.

می نویسم تا یادم بماند. 

می نویسم تا لحظات مضطر بودنم را فراموش نکنم. 

می نویسم تا اهمال کاری باعث نشود این نذر سخت را شش ماه ادامه ندهم. 

که آدمی کفور و ناسپاس است.

که آدمی در لحظات سختی خدا را میخواند و در لحظات خوشی فراموش می کند شکر کردن را.

خدایا خودت کمک کن محبوب شرمنده نباشد. 

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

عید و کوله باری از 94

بسم الله الرحمن الرحیم


جایی خوانده ام که عید برای آنهایی است که پایان سالی که گذشت را جشن بگیرند نه آغاز سالی که نیامده است. فکر می کنم از مرحوم شکیبایی نقل قول کرده بودند و  عجیب این حرف به دلم نشست. 

ما و سال 94

چه کردیم؟

چه کوله باری برداشتیم؟

94 را با تب و تاب اپلای شروع کردیم. اوایل سال خبر خوب قبولی در مرحله اول دکترا را شنیدم. با رتبه 45. دانشگاه موافقت نمی کرد و بایست استعفا میدادم. نظر حبیب این بود که استعفا بدهم. خودم نمی توانستم ریسک کنم. دانشگاه ایده آلم و در محضر استاد ایده آلم پذیرفته نمی شدم. فقط شبانه می توانستم بخوانم. بایست قید خانه دار شدن را میزدیم با این حساب. از نظر مالی در مضیقه می افتادیم. مدام بایست در رفت و آمد می بودم اگر انتقالی به حبیب نمی دادند و من خسته تر از این بودم که این کار را بکنم. همین شرایط را در ارشد داشتم و فرسوده ام کرده بود. حاضر به تکرارش نبودم. از آن گذشتم. 

مدارک زبانم آماده نبود و شاید به این دلیل چند موردی که اپلای کردم ریجکت شد. در هول و ولای شروع روند برای ترم بعد اپلای بودم که فهمیدم داریم سه تایی می شویم. روند اپلای متوقف شد و موکول شد به نمی دانیم کی. 

به خاطر بی تجربگی و ... اوایل فشار زیادی به خودم آوردم و همین باعث شد از ماه دوم استراحت مطلق شوم. ترم اول نشد تدریس کنم. دانشکده هم خیال من را راحت نکرد و یک استرس زیاد بر جانم گذاشت که چرا از قبل اطلاع ندادم!! لابد می بایست علم غیب میداشتم! با هزار حرف ببر بیار فهمیدند شرایطم بحرانی بوده و دست از سر کچلم برداشتند. 

برای ترم بعدی هم یک مکافاتی داشتیم که شرحش را نوشته ام. 

دوران بارداری خیلی سختی داشتم. انقدر سخت که فقط مانده شاخم در بیاید.

این روزها هم بی تابم و تحمل 3 هفته باقیمانده را ندارم. 

تب دائمی، ورم دست و پاها جوری که بند بندشان درد می کند. خارش کل بدن، بی حالی و درد عمومی بدن امانم را بریده. 


راستش اصلا 94 را دوست نمی دارم. پوستم رسما کنده شد. همین بهتر که گذشت. و هدفی هم به آن صورت حاصل نشد

95 هر چه باشد ان شاء الله برایمان بهتر است. 

ان شاء الله حضور دخترمان را داریم. و فکر می کنم لمس کردنش، بغل کردنش و حس کردنش بهتر از باردار بودنش باشد. 

حدا کند که سلامت باشد. یک دخمل تپل مپل آرام و دوست داشتنی. 

خدا کند بتوانم خوب مدیریت کنم و مادر خیلی خوبی باشم. در عین اینکه از بقیه ابعاد زندگی نزنم. 

خدا کند اهداف ناتمام سال قبل را امسال تمام کنیم. 

خانه دار شویم. 

حبیب پایان نامه اش را با شرایط عالی دفاع کند.

من امتیازات تبدیل وضعیتم را کامل کنم.

محددا برای اپلای اقدام کنم.

زندگی با حبیب روز به روز بهتر، شادتر و پر از امید و تلاش بیشتری شود و من بتوانم منبع تزریق این شادی و امید و تلاش باشم.

حتما حتما برای خانواده ام کاری کنم. مهم تر از همه درمان مادرم و برادرم است. خدا خودش کمک کند و این امر را بر من آسان کند. 

متاسفانه بدجور حس می کنم از بعد معنوی زندگی دور شده ام. امیدوارم در سال 95 محبوب بهتری باشم. امیدوارم بتوانم چند مورد از ضعفهای اساسی ام را شناسایی و رفع کنم.

این نوشته ناقص است. بایست بیایم و کاملش کنم. در حد آرزوست نه برنامه.

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

سال محاسباتی داشتن

بسم الله الحسیب.

یکی از اشکالات من این بود که یک سال محاسباتی بیشتر نداشتم. نوروز...

و برای همین اسفندها شده بود برایم یک غول بی شاخ و دم

محاسبه نفس خود از هزاران منظر

خوب مسلم است دیگر نتیجه چنان دلخواه نمی شود. 

یکهو همه دغدغه ها هجوم می آورند و آدمی در برابر آرمانهایش خلع سلاح می شود و انقدر ناامید که انگیزه ای برای برنامه ریزی آنچنان نمی ماند. یا اگر هم برنامه ریزی کند، موفق نخواهد بود. چون آرامش فکری در کار نیست. 

تا اینکه دیدم صبای عزیز ، اینجا عنوان کرده که چند سال محاسباتی دارد.


http://gharetanhaei.persianblog.ir/post/352

مثلا سال میلادی برای محاسبه بعد پژوهشی

شکر خدا سالگرد عقدمان را قرار داده ایم برای محاسبه زندگی مشترک. یعنی هر سال عید فطر و این یکی از بقیه جداست.

سال مالی من مهر بود، و سال مالی حبیب فرودین که بعد از ازدواج هر دو را به فروردین انتقال دادیم. 

می ماند بقیه سالها که کم کم تفکیک می کنم. 

ان شاء الله تا عید 95 نرسیده..

1- من و محاسبه بعد همسرداری (عید فطر هر سال)

2- من و محاسبه بعد ارتقای شغلی (هر سال موقع زدن حکم)

3-من و محاسبه مادر بودنم (هر سال روز تولد دخترم)

4-من و دینداری هایم ( هر سال شب قدر)

5-من و بعد مالی زندگی (خمس و ...) هر سال انتهای فروردین

6-من و بعد پژوهشی و علمی ( هر سال میلادی)


۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰