بسم الله...

نشسته ام مثلاً کار علمی کنم

مگر می شود؟!

سالار عقیلی میخواند


من...


با او چهچه می زنم و اشکی ام!

همین است که حبیب تا به حال راضی نشده مرا ببرد کنسرت! 

میترسد نتوانم خودم را کنترل کنم. قول دادن هایم هم فایده ندارد.. برق نگاهم و صدای داد از سر اشتیاقم موقع اینکه میگویم برویم کنسرت داد میزند که دیگر در آن معرکه صدای واقعی و ... نخواهم توانست خودم را کنترل کنم. حالا هر چقدر هم قول بدهم آنجا نزنم زیر آواز!


دست خودم نیست..


موسیقی سنتی با جانم آمیخته.


می شود با این آهنگ از ته دل نخواند؟


توصیه می کنم بشنوید "آلبوم مایه ناز"


غم بود کووووه

دل بود کااااه

آتش عشششق

درد جانکاااااه


بس نهاده عشقت به دوش دلم بااااااار

ترسم از غمت جان سپارم به یییییکباااااار

...

ای گل نشستن با خسان، پیوسته ات گر خوست


روزی بیاید کز تو نه رنگی بجا نه بوست!

روزی بیاید کز تو نه رنگی بجا نه بوست!

....

ماه نو چو بر چشم مردم نیاید

هر کسش به انگشت خود می نماید


در غم تو از بس که زار و نزارم

با هلال و یک مو تفاوت ندارم.


روحم تشنه ی عشق است.

خدایا خودت از عشق خود سیرابم کن. 

محبوب را یکبار با عشق افلاطونی آزمودی.

اینبار عاشق ترش کن.

دل محبوب بی عشق زنده نیست.

و سوختن را خوش دارد..



مرا خود با تو سری در میان هست

و گرنه روی زیبا، روی زیبا، در جهاااااااان هست ....


وجودی دارم از مهرت گدازان

وجودم رفت و مهرت همچنان هست.