بسم الله الرحمن الرحیم


دختر نازنینم


خیلی دلم میخواست تمامی اولین هایت را ثبت کنم.


خیلی هایشان در ذهنم هست 


شیرینی شان هنوز هم زیر دندانم است


اولین خنده واکنشی ات که بی اختیار نبود و حس کردم معنا دار است درست یک روز بعد از واکسن دوماهگی ات بود. خیلی دلم غنج رفت مادر.


اولین دندانت را درست روزی که 6 ماهه شدی درآورده بودی. ما آن روز حس کردیمش :)


اولین باری که چهاردست و پا رفتی (هیچ وقت سینه خیز نرفتی) دو سه روز قبل از هشت ماهگی ات بود.


اولین باری که روی پاهای نازنینت ایستادی همین هفت تا ده روز پیش بود. تلاش می کردی از سر و کول من که از خستگی کنارت بی حال افتاده بودم بالا بروی و یکهو دیدم ایستاده ای.  نمی دانی چقدر خوشحال شدم. بوسه باران شدی.


و چند روزست که دو تا دندان بالایی ات هم دارند در می آیند (یکی شان فقط سر زده و با دست لمس می شود اما دیده نمیشود. دندان ریز اره ای :دی) و لازم به ذکر نیست که بیچاره شده ایم از بی خوابی و راه بردن توی ناآرام. از اول همین هفته  است که به این خاطر سوختگی بدی در پاهایت هست. که خوب به رویت نمی آورم این مدت چه به روز زندگی آورده ای وقتی پوشکت نمی کنیم تا زودتر خوب شوی :دی خوب آبرو داری کردم مادر؟ :دی  


پ.ن:

اولین باری که دست زدی، همین چهارشنبه ای بود که این مطلب را نوشتم. با آهنگهایی که برایت میخوانیم دست میزنی :))

این پست برای این نوشته شده که پست قبلی پست اول وبلاگم نباشه:دی