دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش

وز شما پنهان نشاید کرد سر می فروش

گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع

سخت می‌گردد جهان بر مردمان سخت‌کوش

وان گهم در داد جامی کز فروغش بر فلک

زهره در رقص آمد و بربط زنان می‌گفت نوش

با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام

نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش

تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی

گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

گوش کن پند ای پسر وز بهر دنیا غم مخور

گفتمت چون در حدیثی گر توانی داشت هوش

در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید

زان که آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش

بر بساط نکته دانان خودفروشی شرط نیست

یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش

ساقیا می ده که رندی‌های حافظ فهم کرد

آصف صاحب قران جرم بخش عیب پوش


پ.ن: خدایا

اول از همه شکرت به خاطر این تغییر مکان. انقدر سختی کشیده بودیم که باورم نمیشد بشود. 

حالا این روزها آرزو میکردم از اول زندگی چنین آرامشی را داشتیم. مسلماً خیلی حال خودمان و زندگی مان و حتی پیشرفت مان بهتر بود. 

دوم، بار خدایا این روزهای شلوغ را به عاقبت بخیری ختم کن. شلوغی ام بیشتر به خاطر کارهای امتیاز و .. است.

شاید واقعاً خودم دارم به خودم سخت میگیرم دنیا را. شاید بشود همین کارها را کرد و اینقدر مضطرب و ناراحت نبود. 

سوم، محبوب! وقتی ناراحتی و برنامه ای برای درست کردن طرف مقابل نداری ساکت باش! دانسته و سنجیده  و با برنامه و در زمان و مکان درست و با لحن و شرایط درست یک حرف را بزن، نه برای خالی کردن خودت یک کوه دلخوری را بدون ساندویچ کردن در خوبی های حبیب بگو که طرف را نابود کنی و خودت را و زندگیت را. پس سکوت! حتی همان یک کلمه نارضایتی را هم نگو فعلاً.

چهارم، سیمت قطع است که اینقدر زندگی را سخت می بینی. محرم شو!