سلام به دوستای گلم

بعد از پست "بیایید همدیگه رو بشناسیم"

دارم بیشتر حس می کنم که اینجا و داشتن دوستای خیلی خوبی مثل شما 

برای من

دقیقاً مثل یه نعمت

یا یه رزق خداخدادی 

بوده و هست

و دعا میکنم همچنان باشه

و دامنه ی بیشتری پیدا کنه

و وسعت رزق پیدا کنم.


ازتون ممنونم دوست جونیا


واقعاً بهترین نعمت دنیا دوسته.

از بهترین دوستای دوران تحصیلم رو این هفته دیدم. بعد 8 سال!

و دیدم چقدر من این مدت دور بودم از سبک آدمهایی که مثل من هستن. 

و حرف داریم برای گفتن به هم

و شنیدن از هم

و فهمیدن هم

و دلسوزی برای هم 

و ..

و دور بودن از زندگی روزمره و حرفهای متعالی زدن.

و دور بودن از چیزهایی که به مرور آدم رو فرسوده میکنن

روح رو میخورن.

نمی خوام گلایه کنم ولی به چشم دیدم چقدر سخت بوده واسم معاشرت با فامیل حبیب که 180 درجه برعکس منن. انگار تو قفس بودم.

هوای دوست بهم خورده و هوایی شدم. آخ که چقدر دلم هوای بودن با دوستانم رو کرده. 


چقدر دلم میخواد باز فرصت دوستی کردن برای خودم قرار بدم. 

از صمیم قلب آرزو کردم خدا امسال رزقم رو از دوستان هم صحبت و مصاحب به معنی واقعی کلمه وسعت بده. 

روحم خیلی خیلی تشنه است. 

بعد یاد اینجا افتادم.

دیدم چقدر خوبه که حداقل اینجا خودم هستم :)

چقدر خوب که خدا شما رو سر راهم قرار داد

بعد گفتم محبوب، برو تشکر کن از دوست جونیا. 

اینه که الان اینجام.


این پست آزاده... 

هر کامنتی که دوست دارین بزارین. 

در ادامه ی پست "بیایید هم رو بشناسیم"

شاید بشه این پست رو اینطوری عنوان گذاری کرد "بیایید بیشتر حرف بزنیم"

و رشته ی کلام هم باشه دست شما :) 


پ.ن برای یه دوست: 

مریم مریم مریم....

کاش باز قدیما بود مریم.

کوه رفتن ها، حرف زدن ها، برنامه چیدن ها ... آخ آخ آخ... مثل کویری که تشنه ی آبه دلم تشنه ی اون حال و هواست.

کاش میشد

کاش این فاصله ی 7-8 ساعتی لعنتی نبود بین ما.