بسم ا...


حافظ برای من خیلی وقتها مثل آقاجون ام بوده. قشنگ حس میکنمش حتی با تصویر ذهنی. یه پیرمرد بزرگمنش مهربون که نفسش حقه و آرام بخش و برای من عین آقاجونمه. همیشه وقتی سراغش میرم نتیجه اش آرامشه.  

مثل همین الان که فال ام این اومده:

ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت

کار چراغ خلوتیان باز درگرفت

آن شمع سرگرفته دگر چهره برفروخت

وین پیر سالخورده جوانی ز سر گرفت

آن عشوه داد عشق که مفتی ز ره برفت

وان لطف کرد دوست که دشمن حذر گرفت

زنهار از آن عبارت شیرین دلفریب

گویی که پسته تو سخن در شکر گرفت

بار غمی که خاطر ما خسته کرده بود

عیسی دمی خدا بفرستاد و برگرفت

هر سروقد که بر مه و خور حسن می‌فروخت

چون تو درآمدی پی کاری دگر گرفت

زین قصه هفت گنبد افلاک پرصداست

کوته نظر ببین که سخن مختصر گرفت

حافظ تو این سخن ز که آموختی که بخت

تعویذ کرد شعر تو را و به زر گرفت
















پ.ن: سالی که گذشت ما آقاجون رو از دست دادیم.  یه مرد بزرگ که آدم در کنارش غم عالم یادش میرفت، لطفاً برای شادی روحش و همه رفتگان یه فاتحه بخوانید.