بسم ا... 

خدایا

باز آمده ام تا با تو واگویه هایم را بگویم



از کم صبری هایم

تنهایی هایم

از غمهایی که نمی توانم بگویم

از بن بستهایی که طاقت شان را ندارم

از توان کمم

عقل محدودم

 

امدم بگویم

که حواسم هست 

اگر محبت تو به من در همه این سالها نبود

من هییییچ بودم


خدایا

خدای مضطران

خدای بی کسان 

خدای تنهایان

دستهایم را میگیری؟ 


تحملم طاق شده

مشکلات زیاد خانواده خودم کم صبرم کرده

امیدم

امیدم.‌... مهم ترین چیزی که داشتم

و شاید مهمتربن وجه تمایز اصلی من با بقیه خانواده

تنها منبعی که باعث تلاش و جنگندگی ام میشد

بله امیدم...

امیدم دارد از دست میرود

خسته شده ام


خدایا..

نیازمند رحمت تو ام باز

مثل میلیون ها بار بیش.


خدایا انیسم باش

هستی. 

میدانم

فقط حتی لحظه ای هم دستم را رها نکن


مرا به خودم واگذار نکن

کمکم کن باز بلند شوم


دلم یک خواااب عمیق میخواهد

از خوابهایی که خستگی های عمیق فکری را هم از بین ببرد

و باز با امید بلند شوم

با تو در لحظه لحظه ام

دست در دست تو


تو میدانی تلاشهایم هیچ یک ثمر نداده اند. 

گمان میکنم یاد تو کمرنگ بوده. از تو کم مدد خواسته ام. به عقل ناقصم بیشتر تکیه کرده ام

مرا ببخش.

بنده ی ناسپاس تو.