چندین وقته نشده از دخمل و شیرین زبونی هاش بنویسم! میترسم همش فراموش بشه. برای همین چندتاش رو مینویسم.

البته کم کم داره به سمت زبون درازی میره:دی چرا؟ متوجه میشین :دی

 

 

ولی به طور واضح رشد داشته و دیگه خیلی بچه نیست. 

 

ادامه مطلب...

دخمل: مامان میخوام یه چییزیییی بهت بگم. بعدش مکث میکنه

من: خوب بگو مامان.

دخمل: بعدش تو نالاحت نمیشی؟! اگر بگم تو نالاحت میشی {به وضوح از اینکه درک میکنه این چیزها رو ذوق میکنم}

من: خوب من که نمیدونم میخوای چی بگی، بگو ببینم.

دخمل: من لفتم عمو م. رو زدم!! (شمشیر پلاستیکی اسباب بازیش رو نشون میده)

من: چرا زدی اخه؟

دخمل: عمو ع. گفت بولو عمو م. رو بزن!!

و قشنگ میدونه کار اشتباهی کرده و اومده تا یه جورایی نجاتش بدم :دی بعد میگم تو باید خودت فکر کنی ببینی یه کار درسته انجام بدی یا نه. مثلا عمو گفت برو مامانت رو بزن چی؟ میگه مامان رو نمیزنم ولی عمو م رو میزنم!! 

هم با اگاهی و تصمیم خودش زده هم میخواد بزاره گردن عمو ع :دی

.......

یه مورد دیگه، بعد از کلنجار رفتن و حرف گوش نکردنش و کلافه شدن من.

من: کاش یه دختر داشتم که حرف مامانشو گوش میداد!

بلافاصله میگه: کاش منم یه مامان داشتم دخترشو دعوا نمیکلدد! 

......

یه مورد دیگه من میگم: اصلا چه معنی داره بچه اینقدر شیطونی کنه!

دختر: اصلنم چه معنی داله مامان بچه لوو دعوا کنه! 

 

یعنی من هر چی بگم درجا جواب میده و معمولا من کم میارم و خنده ام میگیره از حاضر جوابی اش.

یه بار عصبی شدم گفتم یعنی چی! دخترم اینقدر زبون دراز!؟ 

درجا میگه یعنی چی! مگه یه ماامااان باید به دخترش بگه زبون دلااز!

من زبون دلاز نیستم! 

بعله.

از الان دارم کم میارم من. 

،.......

کلا حموم گریزه و از شستن موهاش خوشش نمیاد. هر بار یه فیلمی داریم تا ببرمش حموم. امروز هیچ روشی نتیجه نداد و نیومد حموم و از دستش ناراحت بودم در ظاهر. توی‌حمامم و بلند بلند میگم: وای چه بچه کثیفی! حسنی شده! میگه نخیرم اسم من حسنی نیست! من فاطمه ام! میگم نخیر اسمت حسنی نیست ولی خیلی کثیف شدی عین حسنی. واه و واه و واه و ...لحن صدام رو عوض میکنم که حالم از این کثیفی بهم میخوره.

میگه: مامان تو خجالت نمیکشی بچه اینجا نشسته از این حلف ها میزنی!!! !{بچه اینجا نشسته!!! دارین!؟ موندم اینها رو از کی شنیده، خونه خودمون که نشنیده اصلا برای همین برام عجیبه}

خلاصه اومدم بیرون و مثلا بهش نشون میدم که دیگه باهاش دوست نیستم. 

به پدرش میگم اصلا من با بچه کثیف حرف نمیزنم تو هم باهاش حرف نزن!!

میگه: مامااان! تو هم خدا لو میخوای هم خلما رو! { این حرفای قلنبه رو از کجا یاد گرفته من موندم!}

حالا کاربرد ضرب المثل رو بلد نیست و منظورش اینه خودت قهری کافیه نمیخواد بابا رو هم بکشی توی تیم خودت.!! 

بعد رفته پایین. زنگ زدم پایین گفتم بگین بیاد بالا. بلند میگه: نمیلم مامانم ازم نالاحته. بعد که پدرشوهرم بهش میگه خود مامانته زنگ زده بیا بالا به سرعت جت میاد بالا و میگه مامان اشتی بشیم؟ بلیم حموم :))) 

هیچی دیگه، مجبورم یه بار دیگه برم حموم تا حمومش کنم. جالبه چند دقیقه به حال خودش باشه از سر لجبازی میفته و میفهمه کارش اشتباه بوده ولی باز سری بعد روز از نو روزی از نو!

،............

همه اینها در مرداد ۹۸ بوده، سه سال و ۴ ماهگی