بسم ا...

 

می نویسم و پاک میکنم

 

 

می نویسم و غصه میخورم

 

حالم خوش نیست این روزها

 

دوست عزیزی که برایم خصوصی گذاشتی

 

بارها آمدم تا برایت بنویسم. نشد. 

 

تک تک حرفهایت را از عمق جان دردکشیده می فهمم.  از دور صورت ماهت را می بوسم که به قول شهریار: نیما غم دل گو که غریبانه بگرییم.. سر پیش هم آریم و دو دیوانه بگرییم.

 

کاش مردمان این روزها کمی از درک و درایت و فهم والای تو را داشتند.

 

شاید وبلاگم را حذف کردم. 

 

انقدر که فکر میکنم شاید دیگر نتوانم بنویسم حتی!