بازآمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنم
وین چرخ مردم خوار را چنگال و دندان بشکنم
هفت اختر بی‌آب را کاین خاکیان را می خورند
هم آب بر آتش زنم هم باده هاشان بشکنم
از شاه بی‌آغاز من پران شدم چون باز من
تا جغد طوطی خوار را در دیر ویران بشکنم
ز آغاز عهدی کرده‌ام کاین جان فدای شه کنم
بشکسته بادا پشت جان گر عهد و پیمان بشکنم
امروز همچون آصفم شمشیر و فرمان در کفم
تا گردن گردن کشان در پیش سلطان بشکنم
روزی دو باغ طاغیان گر سبز بینی غم مخور
چون اصل‌های بیخشان از راه پنهان بشکنم
من نشکنم جز جور را یا ظالم بدغور را
گر ذره‌ای دارد نمک گیرم اگر آن بشکنم
هر جا یکی گویی بود چوگان وحدت وی برد
گویی که میدان نسپرد در زخم چوگان بشکنم
گشتم مقیم بزم او چون لطف دیدم عزم او
گشتم حقیر راه او تا ساق شیطان بشکنم
چون در کف سلطان شدم یک حبه بودم کان شدم
گر در ترازویم نهی می دان که میزان بشکنم
چون من خراب و مست را در خانه خود ره دهی
پس تو ندانی این قدر کاین بشکنم آن بشکنم
گر پاسبان گوید که هی بر وی بریزم جام می
دربان اگر دستم کشد من دست دربان بشکنم
چرخ ار نگردد گرد دل از بیخ و اصلش برکنم
گردون اگر دونی کند گردون گردان بشکنم
خوان کرم گسترده‌ای مهمان خویشم برده‌ای
گوشم چرا مالی اگر من گوشهٔ نان بشکنم
 

پ.ن: هنوز دارم گزارش روزانه مقاله خوانی برای استاد می فرستم! این وسط اگر کلاس مثنوی شرکت نکنم که میترکم. گرچه این تمایلاتم عین یواشکی کار خلاف کردنه :دی 

پ/ن۲: 

هنوز نمیدانیم ۵ شنبه برویم شهرستان یا نه.

دلایل برای رفتنم: این مدت سه هفته و اندی که دیگه آمارشم از دستم در رفته، قرنطینه کامل بوده ام و احتمال اینکه ناقل باشم خیلی کم است. به شدت رعایت کردیم این مدت.

از طرف دیگر ممکنه تا اوج بحران که خرداده و بعد از اون ماهها نتونم پدر و مادرم رو ببینم. مادرم خیلی دلتنگی میکنه. منم دلم میخواد برم واقعا. 

از طرف دیگه میترسم نکنه به یه احتمال ضعیفی باز هم ناقل باشم. به نظرتون چه کنم؟